ورود اسرا به شام
روز اول ماه صفر بود وارد دمشق شدند [1] ، يزيد دستور داد آنها را در باب الساعات بيرون دروازه نگاه دارند، تا زن و مرد رقاصه ي شامي با دف و ني و بوق و كرنا در حالت رقص و سرور براي فتح و فيروزي بيرون آيند. چون شهر را زينت كرده آراستند، اجازه ي ورود دادند.
يك مردي آمد نزديك دختري از اسرا كه نامش سكينه بود، پرسيد:
من أي السبايا أنتم؟ قالت: نحن سبايا آل محمد «صلي الله عليه و آله و سلم». [2] .
يزيد مست مغرور در آن منظره ي خاص نشسته، تماشاي قافله را مي كرد.
سهل ساعدي از مشاهير بازرگانان و اصحاب رسول خدا بود، نزديك علي بن الحسين عليل بيمار آمد و گفت، ألك حاجة؟ آيا حاجتي داري؟ فرمود: به حامل اين سرها بگو، سرها را از بين اسرا بيرون ببرند تا كمتر اين بي شرم مردم به زنان آل محمد «صلي الله عليه و آله و سلم» بنگرند. سهل رفت، درهم و ديناري فراوان - كه تا چهارصد دينار نوشته اند - به نيزه داران داد تا سرها را بيرون بردند، حضرت فرمود: خدا جزاي خيرت دهد. [3] .
پيرمردي آمد نزديك حضرت سجاد گفت:
الحمد لله الذي أهلككم و أمكن الأمير منكم
شكر خدا را كه شماها را هلاك كرد و امير را بر شما تسلط داد.
فقال السجاد «عليه السلام»: يا شيخ أقرأت القرآن؟»
آيا قرآن خوانده اي؟
شيخ با كمال شگفتي گفت: قرآن قرآن!! آري خوانده ام.
قال «عليه السلام»: أقرأت «قل لا أسئلكم عليه أجرا الا المودة في القربي»؟
خوانده اي كه پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» فرمود: اجري از شما نمي خواهم مگر مودت نزديكان من؟
قال «عليه السلام»: أقرأت «و آت ذا القربي حقه»، أقرأت «و اعلموا أنما غنمتم من شي ء فأن لله خمسه و للرسول و لذي القربي»؟
پيرمرد گفت: اينها كه گفتي خوانده ام، در باب محمد و اهل بيت او است، حضرت امام زين العابدين «عليه السلام» فرمود:
والله نحن القربي في هذه الايات.
امام باز فرمود: آيا خوانده اي:
«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا»؟
شيخ گفت: آري، امام فرمود:
والله نحن أهل البيت الذين خصهم الله بالتطهير.
شيخ گفت: شما را به خدا قسم اين طور است؟ شما خاندان اهل بيت رسالت هستيد؟
فقال «عليه السلام»: و حق جدنا رسول الله انا لنحن هم من غير شك.
فرمود: به خدا سوگند، به حق جدم رسول خدا كه ما اهل بيت پيغمبر
هستيم، بدون شك.
آنگاه شيخ خود را روي پاهاي آن حضرت انداخت، مي بوسيد و پوزش خواست و از قاتلين آنها برائت جست. اين مناظره، جمعيت را انبوه كرد، سر و صدا و رستاخيزي برپا شد، يزيد دستور داد، شيخ را كشتند. [4] .
آنگاه علي بن الحسين «عليه السلام» فرمود:
أقاد ذليلا في دمشق كأنني
من الزنج عبد غاب عنه نصير
و جدي رسول الله في كل مشهد
و شيخي أميرالمؤمنين أمير
فيا ليت لم أدخل دمشق و لم يكن
يراني يزيد في البلاد أسير [5] .
سهل گفت: من از اصحاب جدت رسول خدا هستم و از او حديث شنيدم. و در منتخب طريحي مي نويسد: چند جامه ي قيمتي براي حضرت آوردند، فرمود: آنها را به نيزه داران بدهيد كه سرها را از ميان كجاوه ها بيرون ببرند. [6] .
پاورقي
[1] به تصريح کامل بهائي؛ آثار الباقيهي بيروني؛ مصباح کفعمي ص 269؛ تقويم المحسن فيض ص 15.
[2] امالي صدوق ص 100.
[3] مقتل العوالم ص 145.
[4] لهوف ص 100؛ دمعة الساکبه، ص 374.
[5] دمعة الساکبه ص 372؛ منتخب طريحي.
[6] الحصاصه: از دهات نزديک قصر ابنهبيره است؛ تکريت شهر معروف بين بغداد و موصل است به فاصلهي سي فرسخي بغداد؛ صلب: بياباني معروف است به وادي صلب؛وادي نخله: بين صيرين و عسقلان است؛ کحيل: شهري است بزرگ در کنار دجله بالاي طرف غربي تکريت؛ جهينه: از عمال موصل است؛ موصل: شهر معروف بزرگي است؛ تل عقر: قريه نزديک تکريت است؛ سنجار: شهري است مشهور از نواحي جزيره بين موصل به سه روز راه؛ نصيبين: شهري است از بلاد جزيره سر راه موصل به شام در 9 فرسخي؛ الرقه: هر زميني که در کنار وادي باشد رقه گويند و اين رقه کنار فرات واقع است؛ البشر: قريهاي است نزديک دمشق؛ حلب: شهر بزرگي است نزديک شام؛ سريين: از دهات حلب است؛ قنسرين: دهي نزديک حلب است؛ حمص: بين دمشق و حلب است؛ بعلبک: در 12 فرسخي دمشق است.