بازگشت

محنت شام






باز اسم كوفه آمد در ميان و نام شام

آه، آه از صبح كوفه واي واي از شام شام



روز اندر پيش چشمم تيره تر آيد ز شب

بشنود گوشم اگر از خلق دوران نام شام



ابتلاي كربلا و ماجراي كوفه را

حك نمود از لوح هستي محنت و آلام شام






بي حيائي بين كه با يكديگر از قتل حسين

مي نمايندي مبارك باد خاص و عام شام



آن يكي نان بر تصدق داد و آن خرما بلي

اهل بيت مصطفي را اين بدي اكرام شام



آه از آن ساعت كه زينب بر سر بازارها

مي زدندش سنگ بر سر از در و از بام شام



چون نسوزم ز آتش اين غم كه بر سر ريختند

آتش اندر فرق عابد خلق خون آشام شام



«جوديا» شام است زان رو تيره تر صبح اميد

كامد اندر دهر از صبح آن چنان تا شام شام