بازگشت

آغاز انقلاب كوفه


مورخين نوشته اند: چون اسرا را وارد كردند، پسر مرجانه به مسجد رفت و بر منبر بالا رفته گفت:

الحمد لله الذي أظهر الحق و أهله و نصر أميرالمؤمنين يزيد و حزبه و قتل الكذاب و شيعته.

چون سخن او به اينجا رسيد، پيرمردي از كبار اصحاب كه به نام عبدالله بن عفيف مشهور بود، و يك چشمش در جنگ جمل و چشم ديگرش در جنگ صفين نابينا شده بود، بلند شد و بر پاي ايستاد گفت: اي پسر مرجانه ي كذاب دروغگو، فرزند كذاب، مي فهمي چه مي گوئي؟ دروغ گو تو و پدرت زياد مي باشيد، و آن كسي كه تو را امارت و حكومت كوفه داده بود، و بر مسلمانان مسلط گردانيد. اي دشمن خدا! پسر پيغمبر خدا را مي كشي و در شأن ايشان بر ملأ اين سخن مي گوئي، خدا تو را لعنت كند.