خطبه ي حضرت زينب برابر ابن زياد
حضرت زينب، با كمال شهامت ادبي و شجاعت قلب فرمود:
الحمد لله الذي أكرمنا بنبيه محمد و طهرنا من الرجس تطهيرا، انما يفتضح الفاسق و يكذب الفاجر و هو غيرنا.
سپاس خدا را كه ما را به نبوت محمد «صلي الله عليه و آله و سلم» مفتخر نموده و گرامي داشت، و از هر پليدي پاك و منزه فرمود، اي پسر مرجانه! بدان كه مفتضح نمي شود مگر فاسق، و دروغ نمي گويد مگر فاجر، و آن ما نيستيم، غير از ما هستند، يعني توئي اي پسر زياد كه مرتكب اين همه جنايات فجيع شدي!
ابن زياد گفت: ديدي خدا با شما چه كرد؟ [1] .
حضرت زينب كبري فرمود:
ما رأيت الا جميلا، هؤلاء قوم كتب الله عليهم القتل فبرزوا الي مضاجعهم و سيجمع الله بينك و بينهم فتحاج و تخاصم فانظر لمن الفتح يومئذ، ثكلتك
أمك يابن مرجانة. [2] .
ما جز خوبي نديديم، بر خاندان ما شهادت مقدر شده است كه به طرف مصارع خود بروند تا خداوند آنها را در ديوان محاسبات خود با دشمنان و قاتلان جمع كند و دادخواهي نمايد. اي پسر مرجانه! مي بيني چه كرده اي؟ مادرت به عزايت بنشيند.
ابن زياد به غضب شد، فرمان قتل او را داد، عمرو بن حريث گفت: تو از زن جوان كشته و داغديده انتقام مي كشي؟! او را واگذار كه داغ برادر و جوانها ديده است.
لعمري لقد قتلت كهلي و أبرأت أهلي و قطعت فرعي و اجتثثت أصلي فان يشفك هذا فقد اشتفيت. [3] .
اي پسر زياد! به جان خودم تو بودي كه پيرمردهاي ما را كشتي، خاندان ما را پراكنده ساختي، شاخه هاي ما را قطع كردي، اصل شجره ي طيبه را متفرق نمودي، آيا اين بس نبود كه تشفي دل دهد؟
آنگاه ابن زياد به علي بن الحسين رو كرد گفت: اسم تو چيست؟ فرمود: علي بن الحسين، گفت: شنيدم علي بن الحسين را خدا در كربلا كشت، فرمود: او برادرم بود، و تو كشتي! در اينجا بود كه امر قتل حضرت سجاد را داد، و زينب عقيله دامن او را گرفت و گفت: اگر بنا شود بخواهي برادرزاده ي عليل مرا بكشي، بايد اول مرا به قتل برساني. زين العابدين به عمه اش گفت: عمه جان ساكت باش؛ حاضرين ابن زياد را سرزنش كردند تا منصرف شد.
ابن زياد از بيم انقلاب ترسيد، فرمان داد: اسرا را در خانه ي خرابه مجاور دارالاماره حبس و زنداني كردند و رباب اين اشعار را خواند:
وا حسينا فلا نسيت حسينا
أقصدته أسنة الاعداء
غادروه بكربلاء صريعا
لا سقي الله جانبي كربلا [4] .
پاورقي
[1] طبري، ص 262 ج 3.
[2] لهوف، ص 90؛ روضة الواعظين ص 163.
[3] ابناثير، ص 33، ج 4.
[4] تذکرة الخواص، ابنجوزي ص 147؛ مقتل الحسين 219.