بازگشت

ترجمه ي خطبه ي حضرت فاطمه ي صغري


پس از حمد و ثناي باري تعالي فرمود: ستايش و نيايش مي كنم خدا را و درود بر رسول مختار او «صلي الله عليه و آله و سلم» و درود بر جد بزرگوارم كه به مفاخر و مناقب او آياتي فروفرستاد.


سپس او را با مناقب و فضايلش برشمرد تا حين شهادتش، آن گاه گفت:

اي مردم كوفه! خداوند عز اسمه شما را به ما بيازموده، و ابتلاي ما به شما بيفزوده، و آزمايش ما بسي نيكو بوده، شما اي مردم كوفه! با مكر و خدعه، خزان علم و مخزن حكمت و دانش را به لبخند سخريه گرفتيد، و حقايق آسماني را به دروغ پنداشتيد، و كافر شديد،: خون ما را حلال كرديد و مال ما را به غارت برديد مباح شمرديد، گوئي كه از اولاد ترك و كابليم. پريروز جدم اميرالمؤمنين را شهيد كرديد، ديروز پدرم سيدالشهداء را كشتيد، اينك خون ما است كه از دست هاي شما همي ريزد، و اين جمله بدان كينه ديرينه اي بود كه از ما به دل داشتيد تا ديده هاي شما روشن شد و دلهاي شما مسرور گشت، بايد تا بر اين كردار شنيع شادماني كنيد كه بر سخط و غضب الهي تجري نموده ايد، البته خداوند شما را كيفر مي دهد منتظر نقمت و لعنت باشيد، بسي بر نخواهد گذشت كه خداوند شما را بر يكديگر بگمارد تا شمشيرها بركشيده خون هم بريزيد. اين اثر اين جهان است، در آن جهان نيز به عذاب دردناك الهي مبتلا گرديد، و در آتش جاودان بمانيد.

اي مردم كوفه! واي بر شما، دانستيد به دست خود چه كرديد؟ فهميديد به چه دست ما را زديد و به كدام پاي به جنگ ما بيامديد؟ و چگونه به قتال ما شتافتيد؟ اي والله دلي بي رحم و جگري سخت پر قساوت داريد، خداي تعالي بر دل و گوش شما مهر زده كه كلمه ي حق نمي شنويد، شيطان اين اعمال زشت را در نظرهاي شما زيبا جلوه داد و بر ديده هاي شما پرده كشيده كه راه هدايت نمي بينيد، چندين خون از رسول خدا «صلي الله عليه و آله و سلم» و اولاد طاهرينش بر شما است كه خواهد گرفت، چه حيله ها كه با


جدم علي مرتضي و عمويم حسن مجتبي كرديد.

در اين موقع مردي بد سيرت به كشتن حسين «عليه السلام» مفاخره كرد و گفت:



نحن قتلنا عليا و بني علي

بسيوف هندية و رماح



و سبينا نساءهم سبي ترك

و نطحناهم فأي نطاح



آن زن داغديده مجلله فرمود: خاكت بر دهن تو، دهان بربند و مانند سگان بر عقب خود بنشين كه به قتل اولياء خدا و برگزيدگان پاك سرشت حق مفاخره مي كني!

شكر خداي را كه ما را بحر فضايل و مكارم قرار داده، و انوار فيوضات خود را بر ما تابش داده است. اينجا بود كه گفتند: اي دختر پسر پيغمبر! بس است كه دل ما سوختي، و آتش در آن افروختي.

باز فرمود: زشت باد روي شما، چه شد كه ياري حسين نكرديد و او را كشتيد، و مالش را به تاراج برديد و عيالش را اسير كرده شهر به شهر گردانيديد، مگر نمي دانستيد چه بلائي بر خود خواستيد، و چه بار بزرگ بر پشت خود برداشتيد. خونهاي پاك به زمين ريختيد و دختران معصوم را برهنه كرديد، در دل شما هيچ رحم نبود كه چنين نموده ايد. شما هستيد كه كشتيد كسي را كه پس از پيغمبر بهتر مردان روزگار بود، آنگاه بدين اشعار پايان داد:



قتلتم أخي صبرا فويل لأمكم

ستجزون نارا حرها يتوقد



سفكتم دماء حرم الله سفكها

و حرمها القرآن ثم محمد



اذا فابشروا بالنار انكم غدا

لفي سقر حقا يقينا تخلدوا



و اني لأبكي في حياتي علي أخي

علي خير من بعد النبي سيولد






بدمع غزير مستهل مكفكف

علي الخد مني دائما ليس يجمد