بازگشت

اسلم غلام حضرت حسين


اسلم بن عمرو غلام حضرت ابي عبدالله الحسين «عليه السلام» بود، پدر او ترك بود و اسلم غلام مكاتب بود.

به نقل «كفايه الطالب» ابوعبيدالله محمد بن يوسف انوش كنجي [1] و حافظ ابونعيم [2] ، حضرت حسين او را پس از شهادت برادرش مجتبي خريد و بخشيد به پسرش علي بن الحسين. پدرش ترك و پسرش كاتب امام حسين شد، كه برخي مكاتبات را مي فرمود، او مي نوشت. از مدينه تا كربلا ملازم ركاب بود، و هر شب قرائت قرآن مي كرد و روز عاشورا اجازه گرفت به جنگ برود و مي گفت:



البحر من ضربي و طعني يصطلي

و الجو من سهمي و نبلي يمتلي



اذا حسامي في يميني ينجلي

ينشق قلب الحاسد المبجلي



و اين رجز خواند:



أميري حسين و نعم الأمير

سرور الفؤاد البشير النذير



آنقدر كشت تا كشته شد. چون ابي عبدالله به بالينش آمد، هنوز رمقي داشت به


حسين اشاره كرد، آقا سر او را برداشت دست در گردن او كرد صورت بر صورتش نهاد، اسلم لبخندي زد و گفت: كيست مثل من كه پسر پيغمبر صورت به صورتم گذارد؟! و جان به جان آفرين تسليم كرد، رضوان الله عليه.


پاورقي

[1] کفاية الطالب.

[2] حلية الادباء.