بازگشت

خاتمه ي جنگ


جنگ عاشورا از اول صبح طلوع آفتاب شروع شد و در حدود 38 / 2 ساعت به غروب مانده به شهادت حضرت ابي عبدالله حسين شهيد «عليه السلام» خاتمه يافت.

فصل پائيز بود، دهم محرم مطابق 21 ماه شهريور و روزها تقريبا معتدل بود.

از اين ساعت ورق برگشت، خصومت دشمن رنگ ديگر به خود گرفت.

سطور تاريخ از اينجا رقت آورتر و دل سوزتر است، زيرا تا اين ساعت مردها مردانه و شجاعانه مي جنگيدند، مي كشتند تا كشته شدند، اما از اين ساعت دشمن به جنايت خود شروع كرد، حمله به خيام زنان و غارت اموال و بريدن سرهاي كشتگان و آتش زدن خيمه ها پرداخت.

هر نويسنده با اشك ريزان و دل سوزان اين سطور را مي نويسد، و آه سرد از دل پردرد برمي كشد. خواننده نيز اگر توجه كند، دلش بريان و چشمش گريان خواهد شد.

در تاريخ بشريت جنايتي فجيع تر و شهادتي مولم تر از اين روز نبوده و نيست.



باز ديوانه شدم زنجير كو

من حسين اللهيم تكفير كو



كيست آن كو مي كند تكفير من

گوئيا كه پاره شد زنجير من



شاه را گر من نمي دانم خدا

كافرم گر دانمش از حق جدا



من حسين را مي پرستم زانكه او

هست اوصافش همه اوصاف او



جلوه گر شد چون به ميدان بلا

شاه دين يعني حسين در نينوا



پرده افكند از رخ خود ذوالجلال

سر وجه الله عيان كرد از جمال



پرده افكن گشت از رخ پرده دار

شد به ميدان سر يزدان آشكار






دست حق آمد برون از آستين

جمله ديدند از يسار و از يمين



بانگ برزد آن شهنشاه عرب

شمه اي برخواند از اصل و نسب



گفت باب نامي من حيدر است

جد پاكم حضرت پيغمبر است



مظهر حقم من و حق با من است

از وجودم شمع انجم روشن است



سيد لولاك فخر العالمين

گفت حسين از من بود من از حسين



از وجود من زمين موجود شد

نيستي از هستي من بود شد



جمله اشياء از وجود من بپاست

زانكه هر چيزي طفيل بود ماست



هر چه گفت آن شاه تأثيري نكرد

حمله كرد و كرد با ايشان نبرد



تاخت مركب تا به سرحد وفا

خويش را فاني نمود از ماسوا



شاه دين آئينه ي روي خدا

رخ بتابيد از جميع ماسوا



روي خود بنمود سوي يار خود

چشم پوشيد از تمام خوب و بد



بر زمين از صدر زين شد سرنگون

با تني صد چاك غرق بحر خون



آمد الهامش كه اي جانان ما

خون بهاي توست جان جان ما