بازگشت

آخرين نبرد سيدالشهداء


عاشورا از نظر سيد ابن طاووس

پس از شهادت اباالفضل العباس «عليه السلام» و وداع با زنان و كودكان و شهادت علي اصغر شيرخوار و پيراهن كهنه پوشيدن حضرت ابي عبدالله براي اتمام حجت بار ديگر عمامه ي پيغمبر بر سر نهاد، شمشير علي بر كمر بست، بر اسب مخصوص پيغمبر سوار شد، وقف قبالة القوم و سيفه مصلت في يده آيسا من الحياة عازما علي الموت فوعظهم فلم يتعظوا. حمل علي القوم بمهجته الشريفة و قال: أنا ابن علي الطهر من آل هاشم. [1] .

در مقابل آن سپاه لشكر آمد، آن خطبه ي آتشين را انشاء كرد كه به نقل سيد ابن


طاووس چند نفر آمدند به جاي پاسخ دشنام دادند و شماتت كردند، تا آنكه آنها را به جنگ و مبارزه خواست، عمر بن سعد فرمان داد يكباره حمله، سپاه دشمن به حمله پرداختند، حسين «عليه السلام» كمر خود را محكم بست و عمامه را بر سر فشرد و دست به شمشير علوي كرد، آماده به عزم وصال گرديد و بر سپاه دشمن حمله نمود و گروهي را كشت، بر ميمنه حمله مي كرد لشكر فرار مي كرد، به ميسره حمله مي كرد آنها فرار مي كردند، بر قلب لشكر مي تاخت مرد و مركب روي هم مي افتادند، حسين «عليه السلام» مي گفت:



القتل أولي من ركوب العار

و العار أولي من دخول النار



كشته شدن بهتر است براي من از زير بار ننگ رفتن، ولي عار و ننگ بهتر از دخول در آتش است.

اعثم كوفي مي نويسد: اول آن حضرت مبارز طلبيد و هر كس آمد كشته شد، تا آنكه شروع به حمله نمود. يكي از روات مي گويد: به خدا هرگز نديده بودم كسي را كه سپاه دشمن او را احاطه كرده باشد و فرزندان و اصحابش را كشته باشند، و با اين حال قوي دل تر از حسين باشد. همينكه لشكر بر او حمله مي كرد شمشير مي كشيد و مانند شير ژيان بر آنها مي تاخت كه همه فرار مي كردند، ديگري گفت: لشكر عمر بن سعد مانند گوسفنداني كه از گرگ فرار كند پراكنده شدند، يكي تعبير مي كرد كه چون حسين حمله نمود، لشكر مانند ملخهائي كه از ديدن انسان فرار مي كردند مي گريختند و آنها را پراكنده مي ساخت و به جاي خود برمي گشت و مي گفت: لا حول و لا قوة الا بالله.

آنگاه شمر با فوجي از فاسق ترين و قسي القلب ترين رجاله هاي كوفه آمدند اطراف آن حضرت را گرفتند.



حسين آماده بزم وصال است

سراسر محو سبحات جلال است



صلاي دوست را لبيك گويان

به معراج محبت گشته پويان






بيا اي رفرف عشق سبك پي

كه راه عشق را بايد كني طي



بيا از سم غبار غم برانگيز

به فرق هر دو عالم خاك غم ريز



زنعل خود جهان را پرقمر كن

زمين را پر قمر چرخي دگر كن



شه دين را همي عزم سواريست

وفاداري كن اكنون وقت ياريست




پاورقي

[1] مقتل سيد ابن‏طاووس ص 57 به نقل ابي‏مخنف.