بازگشت

عاشورا از نظر ابوالفداء مورخ


ابي الفداء مورخ شهير مي نويسد: من جريان شهادت حسين را از روي منابع موثق ائمه ي تاريخ نقل مي كنم، چنانچه اهل تشيع از كذب صريح و بهتان نقل كرده اند. آنگاه جريان روز عاشورا را چنين نقل مي كند [1] :

پس از شهادت طفل رضيع و شهادت ابابكر بن حسين و خون بسياري كه از پيشاني حسين «عليه السلام» آمد، عطش بر آن حضرت غالب شد، اظهار عطش كرد، كسي جواب نداد فرمود: ويلكم اسقوني، قتلني الظمأ. راوي گويد: به خدا سوگند جراحت ديده اي را بدين قدرت و بشاشت چهره نديدم. دشمن به او گفت: قسم به خدا كه آب نخواهي خورد تا مانند شتر پوست شكمت خشك شود. در اين موقع شمر بن ذي الجوشن با بيست نفر از رجاله هاي قسي القلب و بي رحم كوفه به طرف خيام حسين پيش رفتند، امام حسين «عليه السلام» با زانو و دست خود را كشان كشان سر راه آنها رسانيد و فرمود:

ويلكم!! ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون يوم المعاد فكونوا في دنياكم أحرارا و ذوي أحساب، امنعوا رحلي و أهلي من طغاتكم و جهالكم.


شمر گفت: ذلك لك يابن فاطمة. سپس به همراهان گفت: اطراف او را بگيرند و يك يك را تحريض به قتل و كشتن حسين «عليه السلام» مي كرد، مردي به نام ابوالجنوب گفت: تو چرا خودت او را نمي كشي؟ گفت: براي آنكه تو بكشي من رئيس تو هستم! با هم به مناقشه پرداختند، ابوالجنوب گفت: اگر چنين اصرار كني با نيزه بر چشمت مي زنم، شمر از او منصرف شد و با بقيه ي رجاله ها اطراف حسين را گرفتند. در اين موقع حسين نزديكي خيام به حال ضعف افتاده بود و احدي با او نبود، شمر پيش آمد ناگهان كودكي از حرم كه مانند ماه صورتش مي درخشيد، شتابان به طرف مصرع حسين «عليه السلام» آمد و در گوشهاي او دو عدد در قيمتي بود، زينب دختر علي همراه او دويد كه او را بگيرد، او خود را به حسين رسانيد گفت: يا أبتاه! حسين فرمود: يا بني احتسب أجرك عند الله فانك تلحق بآبائك الصالحين. در اين موقع آن رجاله هاي از خدا بي خبر، با شمشير و نيزه از راست و چپ حمله كردند و مي زدند و مانند گوسفند از گرگ فرار مي كردند، حضرت زينب «سلام الله عليها» از خيمه بيرون آمد به طرف قتلگاه و گفت: كاش آسمان بر زمين فرومي رفت، عمر بن سعد پيش آمد، حضرت زينب «عليهاالسلام» فرمود: يا عمر! أرضيت أن يقتل أبوعبدالله و أنت تنظر؟! عمر به آن قساوت اشكش بر ريشش جاري شد و رو برگردانيد و گفت: هيچ كس بر قتل حسين سبقت نگيرد، و در اين موقع شمر فرياد زد:

ويحكم ماذا تنتظرون بالرجل! أقتلوه ثكلتكم أمهاتكم.

واي بر شما چرا منتظريد مادرهايتان به عزايتان بنشينند بكشيد او را.

كه باز رجاله هاي كوفه شروع به حمله كردند، زرعة بن شريك تميمي شمشير بر بازوي چپ او زد و ضربتي بر شانه ي او فرود آورد و برگشت.

سنان بن انس نخعي نيزه اي بر گلوي آن حضرت فروبرد و شمر بن ذي الجوشن


سر را از بدن جدا كرد [2] ، آنگاه سنان بن انس آمد سر حسين «عليه السلام» را برداشت برد در خيمه ي عمر بن سعد و با صداي بلند گفت:



أوقر ركابي فضة و ذهبا

أنا قتلت الملك المحجبا



قتلت خير الناس أما و أبا

و خيرهم اذ ينسبون نسبا



عمر بن سعد گفت: داخل خيمه شو، چون وارد شد، با نيزه بر سر او زد گفت: واي بر تو، به خدا سوگند اگر ابن زياد بشنود با شمشير گردن تو را بزند. [3] .


پاورقي

[1] البدايه و النهايه ص 172 ج 8.

[2] تاريخ ابن‏کثير شامي ص 188 ج 8.

[3] البدايه و النهايه ص 189 ج 8.