بازگشت

خطبه ي برير بن خضير


پس از زهير و نصايح بليغ او، برير از حسين «عليه السلام» اجازه گرفت و در مقابل صفوف دشمن آمد.

برير از مشايخ فقهاي اسلام بود، او شيخي سالخورده متنسك به عبادت، قاري قرآن و از پيشوايان قراء كوفه بود، و در ميان قبيله ي همدان شرف و قدري داشت، با صداي بلند گفت:

يا معشر الناس! ان الله بعث محمدا بشيرا و نذيرا و داعيا الي الله و سراجا منيرا و هذا ماء الفرات تقع فيه خنازير السواد و كلابه و قد حيل بينه و بين ابن رسول الله أفجزاء محمد هذا؟

اي مردم! خداوند متعال محمد «صلي الله عليه و آله و سلم» را برانگيخت و او را بشارت دهنده به سعادت و ترساننده از معصيت و داعي به سوي خود خواند، او شمع فروزان هدايت بود، و اين فرات است كه براي خوك و سگها و حيوانات آزاد است، و شما اي مردم! آب را به روي پسر پيغمبر بسته ايد، آيا اين است جزاي هدايت و ارشاد محمد براي شما؟

يكي از آن قوم صدا كرد: اي برير! سخن بسيار مگو كه حسين تشنگي خواهد كشيد، چنانچه قبل از او تشنه بودند، برير گفت:

يا قوم! ان ثقل محمد قد أصبح بين أظهركم و هؤلاء ذريته و عترته و بناته و حرمه فهاتوا ما عندكم و ما الذي تريدون أن تصنعوه بهم؟

اي مردم! اين است حسين ثقل محمد «صلي الله عليه و آله و سلم» كه در اين صبحگاه در مقابل شما قرار دارد، اين است فرزند رسول خدا و اينها ذريه ي پيغمبر و عترت و دختران آن خاندان و حرم آل محمد هستند، فكر


كرده ايد چه مي خواهيد و چه مي نمائيد؟

گفتند: مي خواهيم تسليم امير ما عبيدالله بن زياد بشود. [1] .

برير گفت: والله هرگز تسليم او نخواهد شد، واي بر شما اي اهل كوفه، فراموش كرديد نامه ها كه نوشتيد و پيمانها كه بستيد، آيا شما نيستيد كه پسر پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» را دعوت كرديد و نوشتيد كه ما حاضريم جان خود را فداي تو كنيم؟ آيا اين است فداكاري شما كه حسين را دستگير كنيد و تسليم ابن زياد نمائيد؟ حاشا وكلا، شما بوديد كه نوشتيد: آبهاي ما موج مي زند و صحراها سبز است، اكنون آب را به روي پسر پيغمبر و ذريه و عترت او بسته ايد، بدانيد كه روز تشنگي قيامت آب به شما نخواهند داد، بدقوم دغل پيشه اي هستيد، آنگاه او را چند تير فرستادند.

بعد از برير، باز امام حسين «عليه السلام» خطبه ي ديگري انشاد فرمود و اتمام حجت كردند ولي ابن سعد در ضلالت و حب رياست مقهور بود.

در اين هنگام حر آمد به توبه كردن و سپس او رفت در مقابل دشمن خطبه خواند:


پاورقي

[1] بحارالانوار ج 10؛ مقتل الحسين ص 142.