بازگشت

نظم صفوف


آنگاه به تنظيم صفوف نيروي خود پرداخت، در آن موقع به نقل مسعودي [1] 133 سوار و 40 پياده داشت، در روايت امام محمد باقر «عليه السلام» فرمود: آن وقت 54 سوار و 100 پياده داشت.

فرمان داد در ميمنه ي لشكر زهير بن قين فرماندهي كند، در ميسره ي لشكر حبيب بن مظاهر اسدي فرماندهي كند، پرچم را به دست حضرت ابوالفضل عباس «عليه السلام» سپرد، خيام خاندان خود و حرمسرا را در نيم دايره خندقي كه شب كندند قرار داد، و در آن خندق چون به آب دسترسي نداشتند از خارهاي مغيلان كه شب شخصا خود ابي عبدالله «عليه السلام» جمع آوري كرد آتش افروختند تا دشمن از پشت خيام حملاتي به حرمسراي او نكند، و صبح شمر گفت: يا حسين! قبل از آتش جهنم، آتش دنيا تهيه مي كني كه سوزي؟! فرمود: تو اولي تري. فرمود: اصحاب من! همه ي شما عطر و مشك استعمال كنيد، خيمه ي بزرگ سلطنت را در دهنه ي آن نيم دايره نصب كرد و امور اجتماعي و اسلحه ي جنگ و مهمات و تجهيزات همه در آن خيمه بود، مقر فرماندهي سيدالشهداء «عليه السلام» در مقدم خيمه بود، اسبها و مركبها همه در كنار همين خيمه جا داشتند، عبدالرحمن بن عبدربه و برير بن خضير دربانان آن خيام بودند، به قدري اين اقليت فداكار در مقابل آن اكثريت جنايتكار، شادمان و مسرور و بشاش و حساس بودند كه


نظير آنها را هيج ديده نديده. برير يك طرف در خيمه با عبدالرحمن نگهبان آن طرف در بار هم شوخي و مزاح مي كردند، گوئي شب عيش و كاميابي آنها است، يا نگهباني خيمه ي جشن ازدواج و خوشي آنها بود، برير با عبدالرحمن مغازله و مهازله داشتند، عبدالرحمن بن برير گفت: به خدا سوگند كه اين دستگاه باطل نيست، برير جواب داد: به حق خدا اگر كودكان و پيران گمان كنند كه اين نقشه باطل است، من ذره اي از يقين خودم نمي كاهم، مي دانم كه فاصله ي ما با حورالعين و بهشت عنبرسرشت يك ميل راه است، با اين شمشير كه دست داريم آنقدر پشت گردنكشان بيدادگر را به خاك بنشانيم تا به جنت واصل شويم.

كشي از كتاب «مفاخرة الكوفه و البصره» نقل مي كند چون حبيب بن مظاهر براي جنگ بيرون آمد و مهياي دفاع شد مي خنديد و اظهار بشاشت مي كرد، يزيد بن حسين كه به سيدالقراء لقب داشت گفت: اي برادر! چه وقت خنده است؟ حبيب گفت: رفيق! چه وقتي براي مسرت و شادماني بهتر از حالا است كه فاصله ي ما با دشمن غدار كمي بيش نيست تا به شمشير آنها شربت شهادت نوشيم، و شاهد موفقيت را در آغوش گيريم.


پاورقي

[1] اثبات الوصيه مسعودي؛ مقتل خوارزمي خطي؛ مقتل الحسين مقرم ص 33.