بازگشت

خطبه ي حسين






آن دم كه شاه گشت مهياي كارزار

بر اهل بيت گشت به يك باره كارزار



تنها و بي سپاه و جوانمرده و وحيد

بي يار و پي پناه و جگر تشنه و فكار



زين سو فكنده دل ز شهنشاه كودكان

و آن سوي طفل اشك شه از ديده بركنار






نزديك شد به كار شهادت فتد قصور

بود از دو سوي چون كه كشش سخت استوار



ناگه به گوش هوش ز معشوق اين پيام

بشنيد كه بيا و به ما كودكان سپار



زد پشت پاي بر همه هستي و شد روان

در دل شرار عشق و به سر شور وصل يار



در پشت خود فكنده سپر همچو قرص مهر

جوزا صفت ببند كمر بسته ذوالفقار



آمد ميان معركه درج دهان گشود

وز لعل لب فشاند گهرهاي آبدار



كاي قوم بي حميت و بي مسلك و مرام

وي فرقه ي شرير تباه و سياه كار



از كف حميت عربي از چه داده ايد

بر من يزيد از چه نموديد اختيار



در ربقه اطاعت من چنبر فلك

در حيطه ي تصرف من دست روزگار



از بهر آنكه بوسه به انگشت من زند

عمري است چرخ داده زكف دامن قرار



با افتخار كشته شدن نيكتر زننگ!

مردن به نام نيكتر از زندگي به عار!






من از كجا و بيعت نامردمان دون

من از كجا و زاده ي هند شرابخوار [1] .




پاورقي

[1] گلچين نوائي.