بازگشت

قاسم از كيفيت جنگ مي پرسد


مورخين نوشته اند كه در اين تاريكي شب، قاسم فرزند حسن مجتبي «عليه السلام» آمد در خيمه ي عموي بزرگوارش پرسيد: فردا كي كشته مي شود؟ امام حسين فرمود: اي فرزند برادر! جوانان همه كشته مي شوند.

قاسم پرسيد: آيا من هم كشته مي شوم؟ فرمود: كشته شدن در نظر تو چگونه است؟ قاسم عرض كرد: به جان خودت از عسل شيرين تر است! حسين كيفيت جنگ


فردا (عاشورا) را بيان كرد، قاسم خود را آماده براي جنگ فردا نمود.

و بسيار شگفت آور است كه يك دسته مردم خداپرست در غوغاي جنگي در احاطه ي دشمن در حالي كه دشمن اسلحه ي جنگي خود را تيز و تند مي كند و جمعيت انبوه آنها مهياي حمله هستند، يك دسته كم جمعيت دل به مرگ داده شب تا صبح بيدار و با خدا مشغول راز و نياز و صبح هم آنچنان جنگيدند كه عقل بشر مات شد. مرداني تشنه، گرسنه، خواب نرفته، صداي گريه و ناله زن و فرزند گوش آنها را خسته كرده، باز اينچنين مهياي كارزار شدند كه انگشت عبرت به دندان حيرت گزيدن مي كرد، ياللعجب.

منظره ي شب عاشورا در اين خيام حسيني و بني هاشم و اصحاب، يك منظره ي ايمان و قوت قلب و روحيه ي قوي و مقام رضا و تسليم را نشان مي دهد كه چشم روزگار همچون آن را نديده است.

كجا تاريخ نشان داده كه يك قوم مطمئن به كشته شدن باشند و شب را تا صبح بيدار بوده، هم مهياي كارزار و تهيه و تعمير و اصلاح اسلحه ي جنگ باشند، و هم با خدا به راز و نياز پردازند كه توفيق نصيب آنها شود.



سوزش عشق تو در هيچ سري نيست كه نيست

منظر روي تو زيب نظري نيست كه نيست



نيست يك مرغ دلي كش نفكندي به قفس

تير بيداد تو تا پر به پري نيست كه نيست



ز فغانم ز فراق رخ و زلفت به فغان

سگ كويت همه شب تا سحري نيست كه نيست



نه همين از غم او سينه ي ما صد چاك است

داغ او لاله صفت بر جگري نيست كه نيست






موسي اي نيست كه دعوي اناالحق شنود

ورنه اين زمزمه اندر شجري نيست كه نيست



چشم ناديده ي خفاش بود ورنه تو را

پرتو حسن به ديوار و دري نيست كه نيست



گوش اسرار شنو نيست وگرنه اسرار

برش از عالم معني خبري نيست كه نيست