بازگشت

عذيب الهجانات


عذي وادي ايست متعلق به بني تميم، آنجا زمين هموار و مخصوص اسب دواني است، تا قادسيه 6 ميل راه است، و وجه تسميه ي آن اين است كه سپاه نعمان بن منذر پادشاه حيره در اين سرزمين چراگاه حيوانات خود را قرار داده بودند. [1] .

اين سرزمين وادي بود كه ابي عبدالله در آنجا ماند و به اصحاب رو كرد فرمود: هل فيكم من يعرف الطريق علي غير الجادة؟ هر يك خواستند راهي بنمايند، ضمنا چهار نفر از طرف كوفه سواره پديدار شدند، حضرت امام حسين «عليه السلام» از آنها سؤال كرد: شما چه كساني هستيد؟ گفتند: نافع بن هلال (به نام كامل)، عمرو بن خالد الصيداوي، سعد غلام عمرو، مجمع بن عبدالله المذحجي و طرماح بن عدي الطائي، آنگاه از راه پرسيد، طرماح گفت: من اين سرزمين را خوب مي دانم با من بيائيد.


طرماح سوار ناقه شد و رهبري مي كرد قافله را كه رو به شهادت مي رفتند و با شتر خود اين شعار را مي خواند:



يا ناقتي لا تذعري من زجري

و امضي بنا قبل طلوع الفجر



بخير ركبان و خير سفر

حتي تجلي بكريم النحر



الماجد الحر رحيب الصدر

أتي به الله لخير أمر



ثمة أبقاه بقاء الدهر

آل رسول الله آل الفخر



السادة البيض الوجوه الزهر

الطاعنين بالرماح السمر



الضاربين بالسيوف البتر

يا مالك النفع معا و الضر



أيد حسينا سيدي بالنصر

علي الطغاة من بقايا الكفر



علي اللعينين سليلي صخر

يزيد لا زال حليف الخمر



و ابن زياد عهر بن العهر [2] .

علامه ي مجلسي در بحار مي نويسد: وقتي حسين از اصحابش پرسيد: راه از كدام طرف است؟ طرماح، آن قافله را راهنمائي كرد و ابياتي خواند. و برخي نوشته اند: حر امام را به طرف قادسيه سوق مي داد. در «كامل الزياره» مي نويسد: نيمه شب بود كه سيدالشهداء قافله ي خود را حركت داد و فرمود: پيش از آفتاب ما را به منزل برسانيد، و طرماح آنجا برخورد كرد گفت: من اين راه را خوب مي دانم و در عقب شتر من حركت كنيد و راه را نمود. [3] .



فقال الحسين: أما والله اني لأرجو أن يكون خيرا ما أراد الله بنا قتلنا أم ظفرنا.


آنگاه در راه از آنها از وضع آراء مردم پرسيد، گفتند:

فان الأشراف عظمت رشوتهم و قلوب سائر الناس معه و السيوف عليه.

آنجا از شهادت قيس به مسهر الصيداوي خبر دادند.

فقال «عليه السلام»: «منهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا» اللهم اجعل لنا و لهم الجنة و اجمع بيننا و بينهم في مستقر من رحمتك و رغائب مذخور ثوابك.

طرماح گفت: از كوفه بيرون نيامدم جز آنكه ديدم گروهي انبوه را در بيرون شهر گرد آورده اند، گفتم: براي چه اينجا جمع شده ايد؟ گفتند: براي ريختن خون حسين «عليه السلام» آنگاه عرض كرد: يابن رسول الله! جز اينها كه همراه تو هستند ياوري نخواهي داشت، اگر صلاح بداني برويم بالاي اين كوه يا تپه ي بلند كه مربوط به ملوك غسان و حمير است و از آثار نعمان بن منذر باقي مانده، و آنجا هيچ كس به تو دست نخواهد يافت، اگر بيست هزار قشون هم باشد همه را پاسخ خواهم داد.

امام حسين «عليه السلام» فرمود: خداوند جزاي تو را جزاي خير بدهد، اما من معاهده با اين مردم و عهدي با خدا دارم كه بايد بدان عمل كنم، اين سخنها بگفتند رفتند تا به قصر بني مقاتل رسيدند.


پاورقي

[1] معجم البلدان حرف ع.

[2] قمقام ص 229.

[3] بحارالانوار ج 10؛ نفس المهموم ص 103؛ ابن‏نما ص 24؛ کامل الزياره ص 95.