بازگشت

بطن العقبه


قافله دل به مرگ داده با كمال شهامت و يقين به شهادت از اين شبح هم گذشته و تحولات سياسي بين راه ساعت به ساعت مطلب را روشن مي ساخت، تا رسيدند به بطن العقبه. در اينجا حضرت لحظاتي چند سر روي قاچ زين اسب نهاده و خوابش ربود، پس از كمي سر برآورد روي به اصحاب كرد فرمود: خوابي ديدم كه سگهاي درنده به من حمله كردند و سگي پليدتر از همه به سوي من پيش آمد. [1] .

آنگاه عمرو بن لوذان كه از قبيله ي بني عكرمه بود عرض كرد: يابن رسول الله! برگرد به سوي مدينه كه اهل كوفه به شما غدر و خيانت كردند.

فقال أبوعبدالله «عليه السلام»: ليس يخفي علي الرأي و لكن الله لا يغلب علي أمره. [2] .

فرمود: بر من مخفي نيست و خداوند هر چه خواست آن مي شود.

و سپس روي به جعفر بن سليمان الضبعي كرد فرمود:

انهم لن يدعوني حتي يستخرجوا هذه العلقة من جوفي فاذا فعلوا ذلك سلط الله عليهم من يذلهم حتي يكونوا أذل من قوم الأمة.

آنها مرا خواندند كه من از آرامگاه جدم دوري گرفتم و با حسن نيت دعوت آنها را استقبال كردم، اكنون كه چنين كردند خداوند بر آنها مسلط مي كند كسي را كه پست ترين قوم باشد و بر آنها حكومت نمايد.

اينجا امام دل به شهادت داده به مقصد نزديك مي شود ولي همه ي انديشه ي او در


انجام كار است كه مبادا نقشه برگردد و به نفع آل ابوسفيان و آل زياد و آل مروان شود، و لذا از بيان حقايق كوتاهي نكرد، در عين حال زبان به نصيحت و موعظه و اندرز و دعا گشود و سرنوشت ملت دغلكار را بيان فرمود.


پاورقي

[1] کامل الزياره ص 24.

[2] ارشاد مفيد ص 204.