بازگشت

الحاجز


حاجز وادي است در مكه كه مردم كوفه و بصره براي رسيدن به مدينه از اين راه مي روند و منزل فرودگاه حاج است، سيدالشهداء «عليه السلام» چون به حاجز رسيد، از بطن الرمه نامه اي به اهل كوفه نوشت، و در آن پاسخ نامه ي مسلم بن عقيل بود، و اين نامه را به قيس بن مسهر صيداوي داد، مضمون نامه اين است:

ورد علي كتاب مسلم بن عقيل يخبرني باجتماعكم علي نصرنا و الطلب بحقنا فسألت الله أن يحسن لنا الصنع و يثيبكم علي ذلك أعظم الأجر و قد شخصت اليكم من مكة يوم الثلاثاء لثمان مضين من ذي الحجة فاذا قدم عليكم رسولي فانكمشوا في أمركم فاني قادم في أيامي هذه. [1] .

نامه ي شما به من رسيد، از اجتماع شماها مطلع شدم كه قيام به گرفتن حق


ما كرديد، از خداوند مسئلت مي كنم در اين كار موفق باشيد و اجر عظميي بگيريد. من نيز از مكه بيرون آمدم، سه شنبه 8 ما ذيحجه چون قاصد من به شما مي رسد خود را مهياي آمدن من بدانيد.

قيس بن مسهر صيداوي به همراه عبدالله بن يقطر به طرف كوفه رفت و چون به قادسيه رسيد، راهها در بازرسي و تفتيش جاسوسان بود و زيرنظر حكومت نظامي ابن زياد. حصين بن نمير تميمي رئيس شهرباني و حاكم نظامي او را دستگير كرد و نيروئي بين قادسيه و خفان و قطقطانه برقرار كرد، قيس نامه را خورد و به دست دشمن نداد، او را بردند به نزد ابن زياد، گفت: يا مضمون نامه را به من بگو يا بر منبر بالا برو و حسين و پدر و برادرش را لعن كن. قيس گفت: مضمون نامه را نخوام گفت، ولي بر منبر خواهم رفت. رفتند به مسجد كوفه قيس بالاي منبر رفت، و پس از حمد و سپاس مفصل و درود و ثناي بسيار بر پيغمبر خدا «صلي الله عليه و آله و سلم» و علي مرتضي و حسن و حسين، بر ابن زياد و پدرش و يزيد لعن كرد و گفت:

ثم قال: أيها الناس أنا رسول الحسين اليكم و قد خلفته في موضع كذا فأجيبوه. فأمر ابن زياد أن يرمي من أعلا القصر مكتوفا، فتكسرت عظامه و بقي به رمق فقام اليه عبدالملك بن عمير اللخمي فذبحه، فعيب عليه قال: أردت أن أريحه. [2] .

اي مردم! من نماينده ي حسين «عليه السلام» هستم و او را در پشت سر گذاشتم قريبا مي رسد، شما او را دعوت كرديد اجابت كنيد، اين بگفت. ابن زياد امر كرد او را از بالاي قصر به پائين بياندازند، قيس را از بالا به زمين انداختند استخوانش خرد شد، اندك رمقي باقي بود، عبدالملك بن عمير


لخمي برخاست سر اين مرد شريف باايمان را از بدن جدا كرد.

در اين منزل نكاتي براي ما روشن مي شود: اولا دعا كردن حسين «عليه السلام» در توفيق اهل كوفه به شرط عمل به عهد، و ثانيا با پيغامهاي متوالي رسانيد كه: اي مردم! من شما را به دعوتهاي بي حساب اجابت كردم و آمدم اينك جاي آن است كه از مهمان پذيرائي كنيد تا نگوئيد نمي دانستيم حسين كي آمد، و قاصد او نيز صريحا با كمال شهامت ولو آنكه به خون او تمام شد، خبر حركت حسين را داد و گفت: همين روزها وارد كوفه مي شود.


پاورقي

[1] روضة الواعظين فتال ص 152؛ مقتل الحسين مقرم ص 86.

[2] روضة الواعظين ص 153.