بازگشت

كشته ي آزادي






زنده هر دو جهان نيست بجز كشته ي دوست

كشته ام كشته ي او را كه جهان زنده به دوست



ما كه باشيم كه در پاي تو از جان گذريم

كاوليا را سر و دل در خم چوگان تو گوست



تيرباران چو تنت از همه سو گشت حسين

سوي حق روي دلت از همه و از همه سوست



گشت از خون تنت كرب بلا دشت ختن

اينك از تربت او صورت من غاليه پوست



سجده بر خاك تو شايسته بود وقت نماز

اي كه از خون جبينت به جبين آب وضوست



هر كريمي نشود كشته بر آزادي خلق

جز تو اي زنده كه جو در كرمت عادت و پوست



زخم شمشير نديدم كه بدوزند به تير

جز جراحات عروق تو كه اينگونه رفوست



تشنه اطفال تو در باديه مردند و هنوز

خضر بر چشمه ي خضراي لبت باديه پوست



ناوكم بر دهن آيد كه نگويم به كسي

اصغرت را زكمان تير سه پهلو به گلوست



تيغ فولاد كجا روي لطيف تو كجا

دل بر آن روي بگريد اگر از آهن و روست




سپس در پاسخ به برادرش محمد بن حنفيه گفت: ان الله شاء أن يراني قتيلا و يري النساء سبايا. [1] .

پس از آن خطاب به ابن عباس فرمود:

ما تقول في قوم أخرجوا ابن بنت نبيهم من وطنه و داره و قراره و حرم جده و تركوه خائفا مرعوبا لا يستقر في قرار و لا يأوي الي جوار يريدون بذلك قتله و سفك دمه، لم يشرك بالله شيئا و لم يرتكب منكر و لا اثما.

ابن عباس گفت: فداي تو شوم اگر لابدي براي سفر عراق، بهتر است كه زن و فرزندت را همراه نبري.

فقال «عليه السلام»: يابن العم اني رأيت رسول الله «صلي الله عليه و اله و سلم» في منامي و قد أمرني بأمر لا أقدر علي خلافه و انه أمرني بأخذهن معي. [2] .

در اين بيان فرمود: من مي دانم كه به كجا خواهم رفت، و جدم و پدرم به من خبر داده اند چه خواهد شد، حسين «عليه السلام» به ابن عباس و محمد بن حنفيه و ساير صحابه مطلب را حالي كرد، نهايت برخي از آنها هنوز خانه ي دلشان به نور ولايت حسين روشن نبود كه بتواند تا اعماق فكر اين سياستمدار بزرگ را دريابند، و از طرفي هر كجا امام نمي توانست آنها را به منطق مبرهن خود قانع سازد متكي به گفتار جدش مي شد مي فرمود: من مأمورم مگر نه شما از جدم شنيديد كه فرمود: حسين در راه دين كشته مي شود، من بايد قيام كنم تا دين باقي بماند.

حركت حسين «عليه السلام» از مكه در دل مردم حزن و تأثري به وجود آورد، مثل اينكه روشن بود كه حسين به سوي شهادت مي رود ولي مردم عاقبت آن را


نمي دانستند، و لذا همه اشك ريزان و سر به گريبان، در درياي غم و اندوه فرورفته. ابي عبدالله در حال حركت اين ابيات را خواند:



سامضي فما بالموت عار علي الفتي

اذا ما نوي حقا و جاهد مسلما



و واسي الرجال الصالحين بنفسه

و فارق مثبورا و خالف مجرما



فان عشت لم أذمم و ان مت لم ألم

كفي بك ذلا أن تعيش و ترغما



آنگاه فرمود: «و كان أمر الله قدرا مقدورا». [3] .

يعني: عزمي كرده ام و بر عزم خود باقي خواهم بود، در مردن عار و ننگي نيست، آدمي هرگاه قصد درستي كرده باشد و در راه آن با دشمنان دين جهاد كند در حالي كه تسليم قضاي الهي باشد بهتر است. اگر آدمي با خوبان به جان خود مواسات نمايد و از بدان مفارقت كند، با اين حال اگر بميرم براي من ملامتي و عاري نيست، و اگر زنده بمانم پشيماني نخواهم كشيد، هيچ ذلتي براي من بدتر از اين نيست كه زنده باشم در حال ذلت، چه مرگ با شرافت بهتر از زندگي با ذلت است.

علي بن عيسي اربلي مي نويسد: امام حسين با 82 مرد معروف از صحابه به سوي عراق حركت فرمود [4] ، منزل اول را تنعيم كه دو فرسخي مكه است نوشته اند.


پاورقي

[1] لهوف ص 36.

[2] بلاغة الحسين حائري ص 30؛ عاشورا چه روزي است ص 244.

[3] تذکرة الخواص ابن‏جوزي ص 137؛ مقتل الحسين ص 85.

[4] کشف الغمه اربلي ص 178؛ قمقام ص 288.