بازگشت

سرهاي طفلان در مقابل ابن زياد


حارث سرها را در توبره ي اسبش انداخت و در قربوس زين آويخت و شتابان به طرف كوفه رفت. چون نزد ابن زياد رسيد سرها را در طشتي نهاد مقابل او، عبيدالله بن زياد بي اختيار سه مرتبه بلند شد و نشست و بر خود لرزيد، از حارث پرسيد: اينها كجا بودند و چرا زنده نياوردي؟ حارث جريان را مفصل شرح داده و شيرين خدمتي خود را با آب و تابي براي گرفتن جايزه نقل كرد. ابن زياد از دست حارث سخت غضبناك شد و جريان مكالمات او با طفلان يتيم مسلم سبب تأثر ابن زياد شد.