ابن زياد با جسد مسلم چه كرد؟
سياستمداران كمتر پايبند حفظ پيمان خود هستند، غالب آنها عهدشكن و ناپايدار مي باشند، و به نام مقتضيات سياسي هر چه بخواهند مي كنند، خاصه مردمان بي اصل و نسب كه در رأس كار خطيري قرار مي گيرند باطن و اصل خود را بروز مي دهند، اين طبقه همواره هدف خود را مي پيمايند، اگر چه مرتكب هر جنايت و ننگي باشد.
ابن زياد به مسلم و هاني از ديده ي يك دشمن خونخوار مي نگريست، و با آنكه مي دانست آنها از خاندان بزرگ و قبيله ي محترمي هستند با آنها هم به مكر و كيد و غدر عمل مي كرد.
به مسلم به وسيله ي نماينده اش امان داد، خودش هم وعده داد كه جسد او را طبق وصيتش به عمر بن سعد بسپارد، ولي پس از قطع سر او مانع دفن جسد مسلم شد و دستور داد سر هاني را هم بريدند و اجساد دو نفر را در بازار با طناب كشيدند كه عبرت ديگران گردد. به اين حد هم قانع نشد، امر كرد پس از گرداندن در بازارهاي كوفه، به دار آويختند و چند روز هم سر دار بود، و سرهاي آنها را با نامه ي طليعه ي فيروزي خود قرار داده براي يزيد به شام فرستاد، به دروازه ي دمشق نصب كردند. [1] .
فان كنت لا تدرين ما الموت فانظري
الي هاني ء في السوق و ابن عقيل
الي بطل قد هشم السيف وجهه
و آخر يهوي من طمار قتيل
أصابهما أمر اللعين فأصبحا
أحاديث من يسري بكل سبيل
تري جسدا قد غير الموت لونه
و نضح دم قد سال كل مسيل
فتي هو أحيا من فتاة حيية
و أقطع من ذي شفرتين صقيل
أيركب أسماء الهماليج آمنا
و قد طلبته مذحج بذحول
تطيف حواليه مراد و كلهم
علي رقبة من سائل و مسول
فان أنتم لم تثأروا بأخيكم
فكونوا بغايا أرضيت بقليل [2] .
پاورقي
[1] لهوف سيد ص 60؛ جامع السعادات ص 339؛ مناقب ص 292 ج 2.
[2] اين اشعار در رياض المصائب ص 268 نسبت به فرزدق داده شده؛ در لهوف ص 32 و کامل ابناثير ص 15 ج 4 نوشته، گفتهاند: از فرزدق است؛ در اخبار الطوال دينوري ص 242 نسبت به عبدالرحمن بن عبدالله اسدي داده؛ در البدايه و النهايه ابنکثير ص 127 ج 8 نسبت به شاعر مجهولي داده.
ابوالفرج در مقاتل الطالبيين و شيخ مفيد و ابننما نسبت به عبدالله بن زبير اسدي دادهاند به نقل مسلم بن عقيل آقاي سيد عبدالرزاق مقرم ص 199.