بازگشت

مسلم تنها ماند


مسلم بن عقيل در كوفه تنها ماند و ابن زياد والي كوفه به هدف خود نزديك شد، مسلم بن عقيل از مسجد بيرون آمد در حالي كه هيچ كس همراه او نبود، منزل هم كه نداشت صندوقدار و خزانه دار هم از بيم فرار كرد، صاحب خانه هايش را هم كه به زندان انداختند جائي نداشت برود. كاملا متحير كجا برود و به چه كسي پناه ببرد، دائما بلندگوي ابن زياد هم وعده ي انعام مي دهد به كسي كه مسلم بن عقيل را تحويل والي


دهد، مسلم از مردم ديگر بيمناكتر شد، زيرا آنها كه بيعت كرده بودند چنين سست عنصري نشان دادند كه سابقه نداشت، ديگران هم كه قابل اعتماد نيستند، شب هم تاريك شد، مسلم قدري در كوچه هاي پشت مسجد پيش رفت و در سرنوشت خود مي انديشيد كه چه خواهد شد، تقريبا دل به مرگ داده بود، زيرا مي دانست به تنهائي قادر به مقاومت در برابر امويين نيست، راهها هم سانسور و حكومت نظامي است.