بازگشت

قيام مسلم بن عقيل


ابن زياد مي دانست از اين ساعت كار مشكل تر خواهد شد و بايد خشونت بيشتري نشان دهد تا به مسلم دست يابد، بنابراين به مسجد رفت و بر فراز منبر


خطبه اي براي مردم خواند و آنها را به لزوم اطاعت و احتراز از فتنه و فساد دعوت كرد و هزاران وعده و وعيد داد. مسلم بن عقيل هم كه از دستگيري و زنداني كردن هاني خبر يافت، حساب كار خود را كرد ولي به شيوه ي خانوادگي قيام كرد تا از حق دفاع كند. در همين موقع مسلم بن عقيل از منزل هاني خارج شد و با سپاه خود به طرف مسجد آمد، ابن زياد بيمناك گشته، رشته ي سخن را كوتاه كرد و خود را شتابان به دارالاماره كه حصن او بود رسانيد، و دستور داد درها را بستند و تدبيري نو آغاز كرد.

ابن زياد نمي توانست با مسلم بجنگد، زيرا بني اميه طرفداران قابل اهميتي در كوفه نداشتند، آنجا مقر امارت و حكوت علي «عليه السلام» و مركز تجمع شيعه و دوستان اهل بيت رسالت بود، و در دعوت حسيني نيز تحت تأثير نامه هاي حسين بن علي «عليه السلام» و نماينده ي او درآمده و يك شهر پر از احساسات حسيني شده بود. مردم كوفه از حكومت معاويه سخت نگران و ناراضي بودند و يزيد را هم خوب مي شناختند، و به كمال فضايل حسين «عليه السلام» و احاديث پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» درباره ي حسين «عليه السلام» آشنائي كامل داشتند، و لذا هرگز حاضر نبودند زير بيعت بني اميه باقي بمانند.

ابن زياد جز تدبير سياسي و حيله و غدر راهي نداشت، و لذا در مقام درآمد گروهي را بيمناك سازد و بترساند، و جمعي را به وعده فريب دهد و با عده اي غدر و حيله كند و با چند نفر هم اگر قرار شد بجنگد.

اين بحران در كوفه مولود صفات فاضله ي طرفداران حسين و مكر و كيد هواخواهان يزيد بود، اگر چه رعايت قصاص قبل از جنايت، غافلگير كردن دشمن، پيش دستي در جنگ، استفاده كردن از فرصت در دفع دشمن و غيره موجب شد مسلم بن عقيل با هواخواهانش عقب بمانند و ابن زياد سلطه پيدا كند.

در هر حال فرصتهائي از دست رفت، ولي بايد به مقدرات و سرنوشت و تأثير


اين قيام توجه كرد كه اگر از اين فرصتها استفاه مي شد، اگر چه موقتا سلطه حاصل مي شد ولي اين اثر را نمي داد كه تومار زندگاني بيدادگري حزب اموي را درهم پيچيد. مسلم بن عقيل از اين تاريخ به قيام حق داري و حق گوئي خود آغاز كرد و تصميم گرفت كار را يك سره كند، و اولين قدم قيام حضرت مسلم اين بود كه هاني را از زندان نجات دهد و براي استخلاص او با قبيله ي مذحج قيام كرد.

عبدالله بن حازم يكي از ياران مسلم بن عقيل است كه ملازم ركاب هاني بود و در دارالاماره شاهد رفتار ابن زياد با هاني بن عروه بود، و جريان را براي مسلم بن عقيل خبر داد و مأمور شد كه سرنوشت هاني را تحقيق كند و به مسلم اطلاع دهد. آخرين گزارشي كه داد اين بود هاني با عصا مجروح شد و زندان افتاد. مسلم بن عقيل هم دستور داد فورا سوار اسبش شود و شعار خود را كه بر پرچمي نوشته شده بود «يا منصور أمت» رسما بگرداند، و مردم را كه با او پيمان بسته اند و بيعت كرده اند به قيام عليه حكومت ظالمانه ي ابن زياد دعوت نمايد.