بازگشت

هاني زنداني شد


ولي كار هم به اين آساني نبود كه ابن زياد تصور كرد، موضوع دستگيري هاني در سرتاسر كوفه طنين انداز شد، و قبايل طرفدار هاني قيام كردند و عمرو بن ججاج با گروهي از مردان قبيله ي مذحج براي نجات هاني و اطلاع از حال او اطراف قصر والي را گرفتند.

عمرو بن حجاج با نهيبي لرزاننده به ابن زياد گفت: مي گويند: تو هاني را كشته اي؟ من عمرو هستم و اشراف و رؤساي قبيله ي مذحج با من آمده اند از احوال هاني مطلع شوند، تا اين ساعت ما درصدد مخالفت با تو نبوده ايم و از اطاعت تو هم سرپيچي نكرده ايم، اگر هاني را كشته باشي بر ما بسيار سخت است و بر تو هم گران تمام خواهد شد.

عبيدالله رو به شريح قاضي كرد، گفت: برخيز از هاني ديدن كن و به آنها اطلاع بده. و يكي از جاسوسان خود را همراه شريح فرستاد تا خلاف مصلحت او چيزي نگويد. شريح پس از ملاقات هاني در زندان خبر سلامتي او را به عمرو و قبيله ي مذحج داد و آنها را با زباني لين متفرق ساخت. [1] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري ص 206 ج 6؛ ابن‏اثير ص 11؛ مجمع الامثال ميداني ص 19 ج 1؛ اصابه ص 274 ج 3؛ الاغاني ص 32 ج 14.