بازگشت

ابن زياد خشونت نشان داد


در همين روزي كه عازم بود حركت كند، پدر زنش نامه ي شيعيان بصره را براي او برد و نشان داد، او هم سر راه قاصدي كه حامل اين نامه بود گرفت و امر كرد به دار آويختند، و يا به نقل مورخ ديگري گردن او را زدند، و اين اولين قاصدي بود كه در اسلام گردن او را زدند [1] ، و سپس به منبر رفت و خطبه ي بسيار تند و مهيجي خواند و مردم بصره را تهديد به قتل كرد.

ابن زياد گفت: اي مردم بصره! بدانيد اميرالمؤمنين يزيد حكومت كوفه را به من واگذار كرده و من به سوي آن شهر خواهم رفت، و برادر خود عثمان بن زياد را به حكوت شما باقي مي گذارم، بايد از مخالفت و سخنان بي اصل و اشاعه ي اخبار مهيج كاملا خودداري كنيد، و سوگند به خدائي مي خورم كه جز او خدائي نيست اگر خلافي


از كسي سر زند او را با همدستانش خواهم كشت، و نزديك را به جاي دور مجازات مي كنم، تا همه از من اطاعت كنيد و در ميان شما منازع و مخالفي باقي نماند، من پسر زياد هستم و از همه به پدرم شبيه ترم.

مردم بصره كه زياد و پسرش را به بيباكي و خونخواري مي شناختند، بيمناك شدند. ابن زياد متحدين را تهديد كرد و به نقل برخي از مورخين امضاءكنندگان را زنداني ساخت و حركت كرد.

ابن زياد با عشيره ي خودش و اشراف هواخواه اموي در بصره مانند مسلم بن عمر الباهلي، منذر بن جارود عبدي، شريك بن الاعور به سوي كوفه رهسپار شدند.


پاورقي

[1] توسل الحسينيه ص 46؛ مقتل الحسين ص 77.