بازگشت

حاكم كوفه در ورود مسلم بن عقيل


نعمان بن بشير حاكم كوفه بود، و او مردي بردبار و ملايم بود، بدنفسي هم نمي خواست ابراز كند، شهر هم اغتشاش شده مسئوليت هم داشت و لذا بالاي منبر رفت، پس از حمد و ثناي الهي چنين گفت:

اي مردم كوفه، اي بندگان خدا، خدا را فراموش نكنيد، از او بترسيد و براي برافروختن آتش فتنه و نفاق و تفرقه بين مسلمين شتاب نكنيد، چه در فتنه و شورش و انقلابات مردم كشته مي شوند و خونها ريخته مي شود، اموال غصب و غارت مي گردد. من با كسي كه با من جنگ نكند جنگ ندارم، و با كسي كه به من حمله نكند حمله نخواهم كرد، اما بدانيد اگر شما از من رو گردانيد و بيعت خود را بشكنيد به خدا تا اين شمشير را در دست دارم با شما خواهم جنگيد. [1] .

اين خطبه براي رفع مسئوليت خودش بود و منظور بني اميه را تأمين نمي كرد، بلافاصله عبدالله بن شعيب خضرمي كه از هواخواهان يزيد بود برخاست گفت: اي امير! اين سخن ضعيفان است و پسنديده ي ما نيست. نعمان گفت: ضعيف بودن با اطاعت نزد من بهتر از قوي بودن در معصيت خدا است. اين سخن بيشتر حزب اموي را تهديد مي كرد و عمر بن سعد بن ابي وقاص و غيره جريان را به دربار يزيد نوشتند كه زودتر بايد تدبيري كني وگرنه مسلم بن عقيل نماينده ي حسين به كوفه آمده و شيعيان علي اطراف او را گرفته اند و با خطري مواجهي كه محتاج تدبير عاجلي است، و بايد بداني كه والي كوفه قادر به دفع آن نيست.

عمر بن سعد كه از صاحب منصبان نيروي معاويه بود، و در اين تحول براي


حكومت ري كه بسيار باعظمت بوده در نظر گرفته شده بود، و فعاليت مي كرد به روي برود. او خودش با نامه هاي امويين كوفي، به شام نزد يزيد رفته و حضورا مذاكره كرد، شش هزار نفر قشون هم در اختيار عمر بن سعد بود كه قبل از رفتن به ري اختلافي در طبرستان بود، با آن نيرو بايد مشكل آن جا را هم حل كند و به حكومت ري برود.

يزيد و امويين دربار او با تبادل افكار بر آن شدند كه ابن زياد را براي كوفه انتخاب كنند.


پاورقي

[1] تاريخ طبري ص 199 ج 6.