بازگشت

حضرت رسالت پناهي حسين را مأمور قيام فرمود


چون ابي عبدالله در حال بن خواب و بيداري بود و در انديشه فرورفته كه جدش را ديد، فرمودند: حسين جان من! اين سفر از مقدرات زندگي تو است، و بايد با اين قيام اسلام را زنده كني و احكام دين را ابقاء نمائي، و از جريان سرنوشت آينده ي نزديك حسين «عليه السلام» را كاملا آگاه فرمود، و تمام جزئيات را به لسان وحي به گوش ولايت حسيني رسانيدند و او را مأمور قيام خونين كرده. و چنان ابي عبدالله در اطاعت از اين فرمان بدون شك و ترديد كه خواب است يا بيداري است و اجراء امر رسول خدا


قيام و اقدام فرمود كه عقل حيران است.

قال «صلي الله عليه و آله و سلم» يا حبيبي يا حسين كأني أراك عن قريب مرملا بدمائك مذبوحا بأرض كربلا من عصابة من أمتي و أنت مع ذلك عطشان لا تسقي و ظمآن لا تروي و هم مع ذلك يرجون شفاعتي لا أنالهم الله شفاعتي يوم القيامة. حبيبي يا حسين ان أباك و أمك و أخاك قدموا علي و هم مشتاقون اليك و ان لك في الجنات لدرجات لن تنالها الا بالشهادة.

حسين من! گويا مي بينم در نزديكي به زمين كربلا به خون خويش خواهي غلطيد، جمعي تو را مي كشند در حال تشنگي، و با اين عمل آرزوي شفاعت مرا دارند در حالي كه هرگز به شفاعت من نخواهند رسيد.

اي حسين عزيزم! پدر و مادر و برادرت نزد من آمده اند و همه مشتاق ديدار تو هستند. بدان كه در بهشت درجاتي را براي تو زينت داده اند كه جز از راه شهادت بدان نائل نمي شوي.

شيخ مفيد در «ارشاد» و علامه ي مجلسي مي نويسند: چون امام حسين «عليه السلام» منزل وليد بيرون آمد، در كنار آرامگاه جدش قرار گرفت و در كار خود استعلام و استخبار نمود. در همان حالي كه در انديشه ي كار خود و عرض گزارش بود، خوب او را گرفت، و پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» فرمود: أخرج الي العراق فان الله قد شاء أن يراك قتيلا. [1] .

طبري و سيدرضي، اين واقعه را در مكه نوشته اند كه چون سيدالشهداء از مدينه به مكه خائفا يترقب رفت، محمد بن حنفيه را در مدينه گذاشت و موقع حج فرارسيد. محمد بن حنفيه نيز مانند بسياري از مردم مدينه به طرف مكه براي حج شتافتند، و سه


شب قبل از حركت محمد بن حنفيه عرض كرد: اي برادر بزرگوار! در كار خود چه انديشه كردي؟ فرمود: عازم كوفه هستم، گفت: ان قلوبهم معك و سيوفهم عليك. حضرت اشاره به آسمان كرد، فرمود: بنگر چه مي بيني؟ ديدند گروه بسياري از ملائكه هستند كه شماره نتوان كرد، آنگاه فرمود: با نيروي اينها جنگ خواهم كرد، ولي من يقين دارم كه عراق مصرع و مقتل من و اصحاب من مي باشد. در اين روزها سخن بسيار از بي وفائي اهل كوفه و خطر اين مسافرت مي رفت ولي اراده ي آهنين امام تغييرناپذير بود.

محمد بن حنفيه، آن شبي كه قرار بود فردا امام حسين «عليه السلام» حركت كنند آمد حضور برادر، عرض كرد: اي برادر! غدر و مكر و حيله ي اهل كوفه را نسبت به پدر و برادرم مي داني، مي ترسم با تو آن كنند كه با آنها كردند و بهتر است مكه بماني و به عراق نروي، فرمود: اي برادر! مي ترسم يزيد در حرم خدا احترام خانه ي خدا را ببرد و مرا بكشند، محمد بن حنفيه گفت: پس اگر مصمم بر خروج از مكه هستي به طرف يمن حركت كن كه دست يزيد و اتباعش به تو نرسد.

امام حسين «عليه السلام» فرمود: حالا ببينيم چه بايد كرد، محمد بن حنفيه به حجره ي خود رفت و در بستر خواب آرميد، نيمه ي شب گذشته بود كه صداي ابن عباس بلند شد، گفت: اي محمد بن حنفيه! تو خواب هستي و حسين «عليه السلام» حركت كرد!! محمد برخاست شتابان آمد عرض كرد: اي برادر! مگر بنا نبود كه در كار خود انديشه كني و تجديدنظر در رفتن كوفه نمائي؟

امام حسين «عليه السلام» فرمود: چرا، ولي ديشب پس از رفتن تو، به طواف كعبه و سعي بين صفا و مروه پرداختم، و در حال خواب و بيداري جدم رسول خدا «صلي الله عليه و اله و سلم» را ديدم، عرض كردم: يا جدا! چه كنم؟ كوفه بروم يا به يمن؟ فرمود: يا حسين أخرج الي العراق فان الله قد شاء أن يراك قتيلا.


محمد بن حنفيه عرض كرد: اي برادر عزيز! اگر چنين است كه يقين به مرگ خود داري بهتر است كه زن و فرزند را همراه نبري آنگاه گفت: انا لله و انا اليه راجعون» با اين حال بردن اهل بيت براي چيست؟ فرمود: از جدم راجع به اهل بيتم سؤال كردم. فرمود: فقال: ان الله قد شاء أن يراهن سبايا. خدا خواسته است كه تو كشته شوي و زن و فرزندت اسير گردند، جدم به من امر كرده و ناگزير از اطاعت او هستم، آنگاه داستان حضرت يحيي بن زكريا را متذكر شد و فرمود: بني اسرائيل يك روز بين فجر تا طلوع آفتاب هفتاد نفر از انبياء خود را كشتند. [2] و همان وقت امام حركت به طرف عراق كرد، به هر حال در مدينه يا مكه يا در هر جا، سيدالشهداء «عليه السلام» با ارحام و خويشانش ديدن نمود و صله ي رحم كرد و آنها را تفقد و نوازش و امر به صبر فرمود.


پاورقي

[1] ارشاد ص 180؛ بحارالانوار ص 184 ج 10 چاپ تهران؛ امالي صدوق ص 92 مجلس 30.

[2] بحار ص 184 ج 10.