بازگشت

حسين بر مزار جدش


سيدالشهداء «عليه السلام» در تاريكي شب آمد كنار قبر جدش رسول خدا، بدون ترديد اولياء حق زنده و مرده شان يكسان است، خاصه برگزيدگان مكتب ربوبي براي آنها حجاب و مانعي نيست، امور ماده و طبيعت در اين نشئه حاجب ديده ي بصيرت آنها نمي گردد، همانطور كه در بيداري سخن مي گويند در خواب تكلم مي كنند، همانطور كه در زندگي حرف مي زنند در مردن انس مي گيرند، نهايت آن است كه مخاطب و يا متكلم هم بايد با آنها سنخيت داشته باشد تا از تعليمات عاليه ي آنها استفاده كند، و لذا در اين نشئه دستور داده اند هر كس بخواهد با ارواح مؤمنين گذشته أنس بگيرد و از آنها اخبار به دست آورد بايد خود را تصفيه كند تا سنخيت يابد و اربعينها و چهل روزها براي ادعيه و اذكار سالك معين كرده اند تا به سلوك خود توفيق يابد. اما اگر كسي خود اهل آن حقيقت باشد و متصرف در عالم كون بوده، امام و ولي حق باشد، براي او استفاده از تعليمات عاليه ي گذشتگان بسيار آسان است. و لذا حضرت ابي عبدالله رفت كنار قبر جدش «صلي الله عليه و آله و سلم» سلام كرد نماز گزارد عرض كرد:

السلام عليك يا رسول الله أنا الحسين بن فاطمة فرخك و ابن فرختك و سبطك الذي خلفتني في أمتك فاشهد عليهم يا نبي الله انهم قد خذلوني و ضيعوني و لم يحفظوني فهذه شكواي اليك حتي ألقاك. [1] .



منم حسين در آغوش پروريده ي تو

منم كه بوده ز من روشني ديده ي تو






من حسين تو كز لطف اي شه لولاك

هزار مرتبه فرموده اي جعلت فداك



منم حسين كه براي حصول مطلب من

شدي به روز تماشاي عيد مركب من



به آن رسيده كه آواره از مدينه شوم

به دشت كوفه گرفتار اهل كينه شوم



شود به ديده ز من منصب زيارت تو

كجاست با من دلخسته تاب فرقت تو



تو را چگونه به شهر مدينه بگذارم

چگونه بي تو سوي اهل كينه رو آورم



من ستمزده از دوريت چه چاره كنم

به مرقد كه دگر بعد از اين نظاره كنم



تو اي رسول امين غمگسار من بودي

تسلي دل اميدوار من بودي




پاورقي

[1] ناسخ به نقل از مقتل محمد بن ابي‏طالب حسيني حائري ص 169 ج 6.