بازگشت

اقدام وليد


وليد شبانه فرستاد امام حسين را دعوت كرد، مروان بن الحكم حاكم سابق مدينه را براي مشورت خواست، امام حسين «عليه السلام» چون ديد شبانه دعوت كرده خبري


فوق العاده است، جوانان بني هاشيمي را فرمود شمشيرها را كشيده و سوار اسبها شده ملتزم ركاب باشند، ولي اجازه نداد كه وارد خانه ي حاكم مدينه گردند، فرمود: اگر صداي من از درون خانه بلند شد وارد شويد، وگرنه همچنان بيرون به انتظار من بمانيد. حضرت حسين وارد خانه شد، وليد خبر مرگ معاويه را با نامه ي يزيد خواند. سيدالشهداء «عليه السلام» استرجاع فرمود، استرجاع هميشه در مقامي است كه خطري متوجه است فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون».

فقال الحسين: اني لا أراك تقنع ببيعتي ليزيد سرا حتي أبايعه جهرا فيعرف ذلك الناس.

فرمود: بيعت من با يزيد در خفا براي تو كافي نيست، بهتر است كه مردم را دعوت كني در مسجد در حضور همه مذاكره شود.

وليد گفت: كي؟ حسين «عليه السلام» فرمود: صبح كه شد تو دعوت كن مردم به مسجد حاضر شوند تا ببينم رأي ما چه خواهد شد. اين بگفت و برخاست، مروان گفت: قسم به خدا اگر دست از حسين برداري ديگر دست بر او نخواهي يافت، بهتر است او را زنداني كني تا با تو بيعت كند يا گردنش را بزن. حسين بن علي «عليه السلام» در حال قيام بود كه روي به مروان كرد فرمود:

أنت يابن الزرقاء تقتنلي أم هو؟ كذبت والله.

اي فرزند زرقاء؟ تو مرا مي كشي يا (اشاره به وليد)؟ هر دو دروغگو هستيد.

اين بگفت و از خانه بيرون آمد با جوانان بني هاشمي به طرف منزل رفت. مروان رو به وليد كرد گفت: خوب فرصتي بود از دست دادي، ديگر مشكل دست بر او يابي! وليد گفت: تو گمان كردي او مردي عادي است، او برگزيده ي رسول خدا است، قتل او موجب هلاك دين و دنيا است، از آنجا كه آفتاب طلوع مي كند تا آنجا كه غروب مي نمايد جز حسين فرزندي از پيغمبر باقي نمانده و خون او در ميزان محاسبات الهي


مورد بازخواست خدا و رسول خدا است.

آن شب شب 27 ماه رجب سال 60 هجرت بود، وليد مشغول نوشتن نامه براي بيعت گرفتن از عبدالله بن زبير و سايرين برآمد، ابن زبير همان شبانه به طرف مكه رفت، صبحگاه وليد 70 نفر از شجاعان بني اميه را در تعقيب ابن زبير به طرف مكه فرستاد، آنها رفتند و دست خالي برگشتند. طرف عصر بود، اين جمعيت را دنبال حسين فرستاد كه در مسجد حاضر شود و بيعت كند آنگاه خبردار شد كه حسين هم شبانه خائفا يترقب از مدينه به سوي مكه رفته است.

وليد جواب نامه ي يزيد را نوشت: حسين كسي نيست كه با تو بيعت كند، او تو را درخور خلافت نمي انگارد و سر در بيعت تو نمي گذارد، خود داني.

ابي عبدالله آن شب را بيدار بود و از جدش استعلام و استخاره كرد، در حال گريه و زاري روي قبر جدش به خواب رفت، رسول خدا را در خواب ديد.

يزيد از وليد سخت رنجيد و او را معزول كرد و عمرو بن سعيد الاشدق را به جاي او والي مدينه نمود و نامه ي به عبدالله بن عباس نوشت كه: پسرعمت حسين با عبدالله بن زبير به مكه رفته اند و نمي دانند كه خود را به هلاكت خواهند انداخت، و من ميل دارم شكايت حسين را به شما كرده باشم تا او را نصيحت كنيد.

ابن عباس هم در پاسخ او نوشت: آري حسين و عبدالله بن زبير به مكه رفته اند اما حسين در مقام خلافت نيست، گفت: فعلا به خانه ي خدا پناه مي برم، ولي ابن زبير همان داعيه ي تو را دارد. اما تو اي يزيد از خدا بترس و خون مسلمين بيجا مريز و از كار خود در حذر باش.

از فحواي نامه ي يزيد چنين معلوم مي شود كه فرصت خوبي را از دست داده و اينك در فكر دستگيري حسين و عبدالله بن زبير در مكه است، و در ضمن حفظ حوزه ي عراق و كوفه لازم است در اين اثنا مكاتبات بين شيعيان كوفه با امام حسين «عليه السلام» شروع


شد، و يزيد هم به حاكم مكه نوشت حسين و عبدالله بن زبير را تحت نظر بگيرد.