بازگشت

ترجمه وصيت معاويه


نوشت: با هزاران زحمت زمينه را براي سلطنت تو آماده كردم، اهل حجاز را احترام كن كه آنها به منزله ي اصلي و مابقي، فرعند. آنها كساني هستند كه درك محضر پيغمبر را كرده، و سخنان او را گوش دادند. نسبت به اهل عراق مسالمت كن، و اگر از دست عاملين شكايت كردند بزودي عاملين


را عوض كن. اما نسبت به اهل شام، آنها به منزله ي آستر لباس هستند، مطيع مي باشند؛ و از هيچ كس باك نداشته باش كه راهها را براي تو شسته كردم و مخالفين را ساكت نمودم، تو بايد نترسي مگر از چهار نفر:

1- حسين بن علي.

2- عبدالله بن عمر.

3- عبدالله بن زبير.

4- عبدالرحمن بن ابي بكر.

اما عبدالله فرزند عمر: مردي عابد و گوشه نشين است، اگر همه با تو بيعت كردند او هم بيعت مي كند.

اما عبدالرحمن فرزند ابوبكر: مردي است عياش و هميشه با زنان به سر مي برد، و همت آن را ندارد كه براي خلافت جنگ كند. او طالب مجالس عيش و طرب و گذراندن با زنان است، به انعامي او را سرگرم كن.

اما عبدالله بن زبير: او مردي است با خدعه و مكار، تا مي تواني او را فرصت مده و اگر دست بر او يافتي، او را قطعه قطعه كن مگر اينكه به التماس با تو صلح كند.

و اما حسين بن علي: مردي بزرگوار و محترم است و مورد توجه تمام مسلمين خاصه اهل حجاز است، آنها نسبت علاقه ي پيغمبر را به او ديده اند. اگر اهل عراق با او بيعت كردند و او خروج كرد، بر تو ظفر مي يابد، و مبادا تو با او جنگ كني كه حق بزرگي از خلافت دارد و مورد توجه عامه ي مسلمين است. اگر با او جنگ كني بدان كه خوب از آب درنمي آيد، تا مي تواني با او مسالمت كن.

يزيد با آنكه پدرش وصيت عاقلانه اي براي او نوشته بود، به غرور جواني با


تحريك جاسوسان مسيحي اعتنائي نكرد و نامه ها نوشت كه براي او بيعت بگيرند و نامه به وليد بن عتبه فرزند ابي سفيان والي مدينه نوشت كه:

با رسيدن اين نامه بدون رخصت تأخير، حسين را دستگير كن و از او بيعت بگير وگرنه سر او را براي من بفرست.

هندوشاه مي نويسد: معاويه در مرض موت، يزيد را خواست و به او گفت:

اي پسر! زحمتها كشيدم و مملكت جهان را براي تو صاف كردم و عرب را مسخر تو گردانيدم، اكنون وصيت مي كنم كه اهل حجاز را كه اصل تو از آنجا است نيكو داري، هر كه از ايشان پيش تو آيد او را تعظيم و تكريم واجب داني، و آن كه غايب باشد چيزي فرستي و تعهدي كني.

اما اهل عراق: اگر عزل عاملي و ترتيب ديگري التماس كنند، خلاف ايشان نكني، كه عزل يك عامل آسان تر از آن باشد كه صد هزار شمشير را دفع تواني كرد.

اهل شام بطانه و آستر تواند، ايشان را يار و ناصر خود و دشمنان را به معاونت ايشان دفع كن، و چون به مدد شاميان كاري برآيد نگذاري كه ايشان در بلاد غربت باشند چه اخلاق ايشان متبدل گردد و بر اخلاص و محبت معهود با تو نمانند.

اي فرزند! چهار تن از قريش ممكن است با تو در خلافت خلاف كنند:

1- حسين بن علي.

2- عبدالله بن عمر.

3- عبدالله بن زبير.

4- عبدالرحمن بن ابي بكر.

عبدالله بن عمر به عبادت مشغول است، و اگر ديگران با تو بيعت كنند او


نيز بيعت خواهد كرد.

حسين بن علي، مردي محترم است، اهل عراق او را فارغ نمي گذارند و شايد بر مخالفت تو دارند، اگر چنين شد و بر او دست يافتي او را عفو كن و خويشاوندي نزديكي كه با پيغمبر دارد تعظيم كن، و با او همان شيوه ورزي كه من با علي كردم.

اما عبدالرحمن بن ابي بكر مردي عشرت دوست است، او را به عطايا و صلات مشغول كن.

اما عبدالله بن زبير اگر خروج كند به هر طريقي كه تواني او را به دست آورده و بكش چه او طالب فرصت باشد، اگر بيابد تو را امان ندهد. [1] .


پاورقي

[1] تجارب السلف ص 63.