بازگشت

خبر دادن علي از غلبه ي ايرانيان بر بني اميه


و تو خود براي من روايت كردي كه در زمان خلافت عثمان اين موضوع را با علي مذاكره نمودي، و او بر آن افزوده و تو را خبر داد كه صاحبان پرچمهاي سياه از خراسان به طرف اين ديار مي آيند، آنان ايرانيان و عجمها هستند و كساني خواهند بود كه بر بني اميه و دولت ايشان غالب شده و آنان را در زير هر ستاره كه باشند خواهند كشت.

اي برادر! اگر تو عمر را از اين كار بازنمي داشتي، او درباره ي عجم و ايرانيان اين عمل را به موقع اجرا مي گذاشت و خدا ريشه ي آنان را قطع نموده، و بعد از وي خلفا بدين كار ديگر دشنام و ناسزا نمي شنيدند و ديگر سر جنباني از آنان نبوده، و يا سري كه موي داشته باشد يا دستي كه داراي ناخن باشد و يا كسي كه بتواند آتش بيفروزد باقي نمي ماند، چرا كه آنان آفت دينند.

عمر در اين امت چقدر سنن زيادي برخلاف سنت رسول الله «صلي الله عليه و اله و سلم»


قرار داد [1] و مردم از آن پيروي نمودند، اين هم يكي از آنان بود. و از جمله سنتي كه عمر برخلاف نهاد اين بود كه مقام را از آنجا و موضعي كه رسول خدا «صلي الله عليه و آله و سلم» قرار داده بود، و او آن را جابجا نمود و انتقال داد، وكيل و وزني را كه رسول خدا «صلي الله عليه و آله و سلم» قرار داده بود و او تغيير داد و چيزي بر آن نيفزود، و جنب را از تيمم نهي نمود. و چه بسا چيزهاي ديگر كه شماره ي آن از هزار افزون است و او تغيير و تبديل داد، و از همه بزرگتر و محبوب تر كه موجب روشني چشمهاي ما شد فرود آوردن خلافت از بني هاشم و شايستگان آن بود در صورتي كه آنها از روي حقيقت بر آن سزاوار بودند و خلافت هم براي ايشان صلاحيت و شايستگي داشت [2] . پايان نامه.


پاورقي

[1] از اين فقره‏ي نامه معلوم مي‏شود، عمر تصرفات نابجا در دين بسيار کرده، و بدعتهاي بي‏شماري در سنت پيغمبر خدا نهاده است که ما را به همه‏ي آنها آگاهي نيست.

[2] آيا برادران سني منکر اين نامه‏ي معاويه با اين عبارات را که حتي خود عمر در گفته‏هايش و ابابکر بالصراحه و معاويه با اين روشني بيان کرده، تعبير ديگري مي‏کنند و باز مي‏گويند و مي‏نويسند پيغمبر خليفه‏اي معين نکرده بود، و شورا ابوبکر را برگزيد.