بازگشت

وظيفه ي تو نسبت به موالي


موالي و آنان كه از ايرانيان و عجم، اسلام آورده اند، ايشان را تحت نظر بگير و رفتار عمر بن خطاب را درباره ي ايشان به كار بر كه مبني بر سركوبي و خواري و پست شماري ايشان (ايرانيان) است.

عجم و ايرانيان مي بايست به عرب زن بدهند، ولي از عربها زن نگيرند. عرب بايد از ايشان ارث ببرد ولي آنها ارث نبرند، عطايا و نصيب و خواربار ايرانيان را كمتر بدهند.

در جنگها ايشان را پيش جنگ قرار داده و آنها را سپر بلا ساز تا راهها را آماده و خارهاي سر راه را از ميان بردارند (منظور معاويه اين بود كه كشته از ايرانيان داده شود).

هيچ يك از ايشان نبايد در نماز جماعت بر عرب امامت كند.

هيج يك از آنها نبايد در نماز جماعت مادامي كه عرب در بين باشد، در صف اول بايستد مگر براي تكميل صف.

ايالت هيچ سرحدي از حدود مسلمين يا حكومت هيچ يك از شهرها را به احدي از ايشان ندهند.


هيچ يك از عجم نبايستي كه مباشر قضاوت مسلمين و احكام بشود، زيرا كه رفتار عمر درباره ي ايشان چنين بود.

(در اينجا معاويه به تعريف عمر افتاده، و او را ستايش مي كند).

خدا او را از امت محمد «صلي الله عليه و آله و سلم» مخصوصا از بني اميه بهترين جزا و پاداش دهد، چون كه به جان خودم قسم اگر ترتيبي را كه عمر مكار و يار او ابوبكر [1] فراهم آورده بودند عمل نمي شد، و اگر نيرو و شدت آن در دين خدا نبوده، ما و تمامي اين امت بندگان بني هاشم بوديم، و بني هاشم خلافت را از ديگري بمانند خاندان كسري و قيصر از يكديگر به ارث مي بردند و ليكن خدا خلافت را از بني هاشم بيرون آورد و در بني تيم (خاندان ابوبكر) قرار داده و از آنها نيز به در برد و به بني عدي (خانواده ي عمر)داده، با اينكه در ميان عرب قبيله و خانواده اي پست تر از اين دو خاندان نبوه و نيست، و بدين جهت ما در اين امر طمع نموديم.

در حقيقت كه ما از آن دو و اعقابشان شايسته تر بوديم [2] زيرا كه دارائي و ارجمندي در خاندان ما توأم بوده، علاوه بر اين ما با پيغمبر از جهت خويشي و بستگي از آن دو نزديكتر بوديم، و يار ما عثمان اين كار را به شورا و رأي عمومي نهاد تا پس از سه روز كه عمر بين شش نفر قرار داده عهده دار گرديد (در صورتي كه پيش از آن عمر بدون شورا به خلافت رسيد) و آنگاه كه يار ما عثمان ستمديده مظلوم مقتول گرديد ما به واسطه ي او به خلافت رسيديم.



پاورقي

[1] از اين عبارت معلوم مي‏شود عمر عامل خليفه‏تراش بوده، و ابوبکر را براي مقدمات کار خود پيش مي‏انداخته است، معاويه از آن جريان بي‏اطلاع بود.

[2] خوانندگان مناقضات نامه را خوب دقت نمائيد.