بازگشت

بني اميه و بني مروان


مقريزي مي نويسد [1] :

بني اميه و بني مروان سرسخت ترين دشمنان بني هاشم بودند، و اين دشمني عللي داشت كه همه ي آن علل به جاه طلبي بني اميه بازگشت مي كند، خاصه روزي كه اسلام ظاهر شد و مناصب عربي را در بني هاشم تمركز داد و تصريح فرمود كه: الأئمة من قريش.

بني اميه از نظر دنائت و پستي نسب كه غلام زادگان رومي براي عبدمناف بودند، در نظر قريش ناچيز و حقير شمرده مي شدند، و ظهور خصومت و دشمني آنها از ظهور اسلام، و 23 سال مخالفت سرسختانه ي ابوسفيان بن حرب پدر معاويه با پيغمبر اكرم «صلي الله عليه و آله و سلم» كه در اكثر جنگهاي كفار قريش و يهود عليه مسلمين شركت


داشت شروع مي شد. ابوسفيان بالاخره در فتح مكه به دست عباس عموي پيغمبر اجبارا اسلام قبول كرد و پيغمبر او را آزاد نمود.

ابوسفيان خود و زن و دختر و پدر و نوه اش يزيد دشمني را از آغاز دعوت اسلام در دامنه ي كوه صفا تا هجرت به مكه و از جنگ بدر كبري و جنگ احد كه حضرت حمزه را شهيد كردند آغاز نموده تا آخرين خاندان بني اميه و بني مروان به استثناي (عمر بن عبدالعزيز) از دشمني چيزي فروگذار نكردند، از اين جهت آنها را «أكلة الأكباد و كهف النفاق» مي گفتند.

بني اميه و بني مروان بودند كه جگر حضرت حمزه را بيرون آوردند و زير دندان فشردند، و از بيني و اعضاء او گلوبند ساختند. معاويه از هيچ جنايتي درباره ي دوستان علي «عليه السلام» دريغ نداشت، و ران امام حسن را دريدند و او را مسموم كردند. با چوب به دندان حسين بن علي «عليه السلام» پس از كشتن و سر بريدن زدند. زيد و يحيي بن زيد بن علي بن حسين را شهيد كردند، در حالي كه آل مروان خود را «ناصرا لداعي الحق» مي خواندند. علي بن عبدالله بن عباس را دو مرتبه به حكم ازدواج با دخترعمويش كه مورد توجه عبدالملك بن مروان بود سرش را كوبيدند. اباهاشم بن محمد بن علي را كشتند.

ابراهيم بن محمد بن علي را مروان به قتل رسانيد. عون بن عبدالله بن جعفر را با برادرانش روز عاشورا كشتند، و بسياري ديگر از بني هاشم و سادات هاشمي را در زندانها فرستاده و مي كشتند.

ابوجعفر منصور عباسي مي گفت: پادشاهان بني اميه خونخوار و سفاك بودند، عبدالملك جبار و خون آشام بود، وليد ديوانه بود، سليمان فقط در فكر شكم و شهوتراني خود بود.

اين خصومت و بدانديشي ميان هاشم بن عبدمناف بن قصي و بين برادر


خوانده اش اميه پسرخوانده ي عبدشمس بن عبدمناف دامنه دار گرديد، و از موجبات اين بدانديشي مناصب سقايت و رفاده بود كه با بني هاشم بود و بني اميه با آنها از روي حسادت به سعايت برخاستند.

بني اميه كعبه را خراب كردند، مسجدالحرام را منهدم ساختند، اوقات نماز را تغيير دادند، و شراب مي خوردند و به نماز مي ايستادند، و با همان مستي به منبر پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» بالا مي رفتند. [2] .

مقريزي مي نويسد: هاشم جد بني هاشم داراي منصب سقايت و رفاده (مهمانداري) بود، و كساني كه به كعبه مي آمدند مهمان او بودند. تريد از نان و گوشت، روغن، خرما، آرد، تهيه مي كرد و همه را در عرفات و مني سيراب كرده، غذا مي داد. و از اين جهت او را هاشم گفتند كه داراي هشمت و حشمت گرديد، و افكار عمومي او را مي ستائيد. هاشم ايام حج پنجاه شتر نحر و قرباني مي كرد و مردم را اطعام مي نمود، امية بن عبدشمس (پسرخوانده ي عبدشمس پدر هاشم) داراي ثروت و اموالي فراوان بود، ولي خست نفس، امساك دست او مانع از انفاق بود، به هيچ كس چيزي نمي داد و اطعامي نمي كرد و لذا قريش به او سخت بدبين شده و با نظر تنفر مي نگريستند.

هر سفر يا منزلي كه اميه ملازم هاشم بود، هاشم محبوب عموم مردم و اميه منفور همه مي شد، و ده سال اين سيره ميان هاشم و اميه باقي ماند و اولين دشمني آنها از اينجا شروع مي شود كه بغض و حسادت اميه موجب مخالفت با هاشم مي گردد.

اين مورخ شهير مي نويسد: اميه كاري در جاهليت كرد كه در عرب سابقه نداشت و آن اين بود كه در زمان حيات خودش زنش را به پسرش داد (نكاح مقت) «هر مرد


حق گرفتن زن پدر خود را داشت» [3] و اين عمرو بن اميه از دشمنان سرسخت اسلام بود كه در جنگ بدر كشته شد. مادرش ارنب از مشهوره هاي جاهليت و صاحب پرچم مخصوص بود، [4] و اين نشانه ي زنان هر جائي بود كه بالاي سر خانه خود نصب مي كردند. [5] .

يكي ديگر از بني اميه كه دشمني را با مسلمين به سرحد كمال رسانيد، حكم بن ابي العاص بن اميه است و او پدر مروان بود، و بني مروان مانند بني اميه از بدخواهان و بدانديشان به اسلام بودند، و در حكومت خود با بني اميه تشريك مساعي در هدم مقام بني هاشم و مباح ساختن خون آنها داشتند.

حكم در فتح مكه مانند ابوسفيان اسلام اجباري قبول كرده و او نيز از طلقا بود چنانچه حضرت سجاد «عليه السلام» در صحيفه ي خود مي فرمايد: تسلط الطلقاء لعناء رسول الله.

شرح حال ابوسفيان و حكم بن عاص و عمرو بن عاص و پدر آنها را مقريزي مفصل در «النزاع و التخاصم» و ابن جوزي در «تذكرة الأئمه» نگاشته است. [6] .



عبدشمس قد أضرمت لبني ها

شم نارا يشيب منها الوليد



فابن حرب للمصطفي و ابن هند

لعلي و للحسين يزيد



يكي از روزها كه حجاج بن يوسف بر منبر بود، علي رؤس الاشهاد از او پرسيدند: رسول الله «صلي الله عليه و آله و سلم» از تو افضل است يا خليفه ي تو؟ او گفت:


عبدالملك بن مروان بن حكم افضل است از رسول الله «صلي الله عليه و آله و سلم». جبلة بن زهر به او اعتراض كرد [7] ، و از اين حكايات درباره ي آل مروان و آل ابوسفيان زياد ديده مي شود.

حاكم از احاديث ابوسفيان آورده است كه مراد از آيه «وأحلوا قومهم دار البوار» بنواميه و بنوالمغيره هستند، و جاحظ در رساله ي مفصل از رويه ي بني اميه انتقاد كرده است. [8] .

بني اميه ننگ اسلام بودند و در حق آنها نوشته اند:

و أمية ظلمت العباد، و أكثرت الفساد، و أخربت البلاد، و اتبعت الشهوات، و انتهكت الحرمات، أذاعت الخمور، هتكت الستور، ارتكبت الفجور و جرت علي ما خلاف ما أمر به الاسلام، و عارت العلم و عطلت الأحكام و أوردت العروبة دار البوار و هذه هي أقصي غاية الاستعمار. [9] .


پاورقي

[1] النزاع و التخاصم فيما بين بني‏اميه و بني‏هاشم ص 5.

[2] النزاع و التخاصم بين بني‏اميه و بني‏هاشم مقريزي ص 8.

[3] تاريخ آلبرماله ج 1.

[4] النزاع و التخاصم مقريزي ص 13.

[5] تاريخ مالکيت؛ تاريخ تکامل شخم‏زني تاريخ آلبرماله.

[6] النزاع ص 16؛ تذکره‏ي ابن‏جوزي؛ النزاع ص 28.

[7] رساله‏ي جاحظ ضميمه‏ي النزاع و التخاصم ص 63.

[8] رساله‏ي جاحظ ضميمه‏ي النزاع و التخاصم ص 63.

[9] العروبه في دار البوار ص 59.