بازگشت

بني اميه عمر را كشتند


مغيرة بن شعبه كه از شخصيتهاي حزب بني اميه بود، مردي متمكن با جاه و جلال و طرفدار امويان بود، غلامي داشت بنام ابولؤلؤ كه اصلا ايراني بود، و در جنگهاي جلولا و نهاوند اسير و نصيب اين مرد شده يا خريداري كرده بود. حزب اموي داراي جلسات سري بوده كه مغيره را در يكي از جلسات مأمور قتل عمر كرد. مغيره مي دانست كه ابولؤلؤ غلام او ايراني است و ايراني ميهن خواه دشمن خليفه است كه اساس حكومت آنها را درهم شكسته.

احساسات غلام خود را تحريك كرده و چون او در خارج مدينه سر املاك مغيره بوده احضارش كرد و كشتن خليفه را به او دستور داد. ابولؤلؤ طبق نقشه ي بني اميه و فرمان آقاي خود، مغيره، عمر خليفه را بطور ناگهاني با خنجر از پاي درآورد و چند نفر ديگر را زخمي كرد. و بعد از روي كار آمدن عثمان و سلطه ي بني اميه در دولت اسلامي، ابولؤلؤ را هم مدتي آزاد گذاشته و اختيارات سياسي و اجتماعي را در عربستان و ساير كشورهاي اسلامي به دست گرفت و بر خر آمال سوار شدند و شروع به تعدي و تجاوز به جان و مال مردم مسلمان كردند و آئين پاك اسلام را زير پا گذاشته هر روز ناسخ و منسوخي به نفع حزب صادر مي كردند و حكومت اسلامي بين افراد حزب اموي تقسيم شد. چون عثمان كاملا نمي توانست منظور آنها را تأمين كند، بناي آشوب را در كار گذاشته و مردم را بر او شورانيدند تا او را از بين بردارند، و يك نفر از حزب كه لايق تر و كافي تر براي مرام شوم و هدف پست آنها بوده بگمارند. با فعاليتهاي خود نقشه را اجرا كردند ولي مردم مسلمان پس از قتل عثمان، به دور خانه ي علي «عليه السلام»


جمع شدند و او را به خلافت و رياست بر خود انتخاب كردند. اين انتخاب با آن عدالت اجتماعي اميرالمؤمنين علي «عليه السلام» و تقوي و زهد او سخت بر بني اميه گران آمد. معاويه كه حكومت شام را داشت و از سرسپردگان حكومت روم شرقي بوده، قشون آراست و بر مخالفت علي «عليه السلام» به جنگ برخاست. سه جنگ كرد: جنگ جمل، صفين، نهروان؛ در سه جنگ شكست خورد، و به هر حيله و تدبير بود حكومت خود را حفظ كرد تا در مقام قتل علي «عليه السلام» برآمد. و پس از پنج سال خلافت عدل و داد اميرالمؤمنين، آن حضرت را كشتند و معاويه با امام حسن به كشمكش پرداخت، و مردم را شورانيد تا امام حسن را مجبور به صلح كرد و زمام امور كشور پهناور اسلام را در دست گرفت. معاويه در راه فتح و فيروزي از هيچ عملي خودداري نمي كرد.