بازگشت

هاشم و اميه


اصحاب تواريخ نوشته اند: عبدمناف درگذشت و چند پسر باقي گذاشت، كه مشهورترين آنها هاشم، نوفل، عبدشمس بود. و هاشم از نظر عقل و كياست و تربيت و فضيلت بر همه رجحان داشت و لذا منصب رفاده كه اطعام حاج و سقايت باشد به عهده ي او بود و با كردار و رفتار نيكوي خود، شرف و منزلت اجتماعي براي خود و پدرش ايجاد كرده محبوب عامه ي عرب شد.

در آن موقع معمول بود در سال، دو نوبت قافله ي تجارت حركت مي كرد: قافله در زمستان به يمن مي رفتند، و در تابستان به شام مي آمدند.هاشم در اين دو سفر كه با قافله ي عرب مي رفت و طبقات ممتاز عرب در آن قافله بودند، از جود و بخشش و رفاده و سقايه ي او بهره ي كافي مي گرفتند، مورد احترام و داراي محبوبيتي بي نظير شد. و شاعر درباره ي بخشش و جود او در سفر شام گفته است:



عمرو العلي هشم الثريد لقومه

و رجال مكة مسنتون عجاف



و هاشم را به اين جهت هاشم مي گفتند كه جود و بخشش او بي حد بود، و اين شهرت صفتي بر نامش كه عمرو بود غلبه يافت و به هاشم شهرت پيدا كرد. [1] .

در دوران رياست و اهميت هاشم، مطلب به طرف هاشم آمد و عبدشمس و نوفل


با هم شركت كردند و به تجارت مي رفتند، و اميه كه غلام زيباي عبدمناف بوده، ملازم عبدشمس شد، و در تجارت با او بود تا پولي به دست آورد. و پس از درگذشت عبدشمس، خواست خود را به هاشم بپيوندد، او راضي نمي شد زيرا هاشم سيد بطحا و داراي مناصب رفاده و سقايه و بزرگ و سيد قوم و محبوب قريش بود. اميه هم جواني بدنام و بدسابقه بود و مي خواست معاونت هاشم را احراز كند كه پس از او به مقام سيادت قوم برسد اما رذائل اخلاقي او با فضائل نفساني هاشم مباينت داشت، و اين مرد مجمع الفضايل و آن جوان مالدار بدعمل با هم سازش نمي كردند. هاشم از چنين برادر خوانده ننگ داشت.

اميه به هاشم رشك برد و شروع به مذمت هاشم كرد، كار به جائي رسيد كه هاشم، اميه را ده سال از مكه تبيعد كرد. و مردم مكه هاشم را سيد بطحا مي گفتند و او را سخاوتمند مي شناختند. و از اميه بددهن و زشت كار، منفور و منزجر بودند.

اميه به يمن رفت، و هاشم درگذشت و عبدالمطلب به رياست خانه ي كعبه و پرده داري رسيد و داراي همان شرافت و عظمت هاشم شد و رئيس قريش و بزرگ مكه و سيد بطحا گرديد.

اميه هم «ابرهه» را تحريك كرد كه به مكه حمله كند و كعبه را خراب نمايد و مسجد صنعا را مطاف عرب قرار دهد. ابرهه هم با قشون به مكه آمد و با فيل سواران خود مصادف با شهر بي دفاع شد، و قشون غيرمرئي صاحب خانه بر آنها تاخت تا همه را نابود ساخت. اميه با خاندانش به مكه آمد و حرب فرزند او با عبدالمطلب دعوي سيادت كرد، و هرقدر مفاخره كردند به ضرر و بدنامي پدرش اميه تمام شد و بيشتر به عظمت عبدالمطلب افزود، و لذا غرور جاهليت و عصبيت عربي آميخته با حسد و بغض و كينه شد و شجره ي ملعونه باطن خود را ظاهر ساخت.

حرب بن اميه در كارشكني عبدالمطلب و بدبيني با او قيام كرد، و كتب و دواوين


عرب در اين مناظرات و مفاخرات و مسابقات منصبي و بازارهاي بازرگاني معروف عرب قبل از اسلام از طينت اين دو دسته فصولي و اوراقي پر شده، و حكاياتي نقل كرده اند كه برخي در «اغاني» ضبط شده، از آن جمله نافر شاعر عرب خطاب به حرب مي گويد:



أبوك معاهر و أبوه عف

وذاد الفيل عن بلد حرام



دوران عبدالمطلب با حرب سپري شد و به عصر ابوسفيان و حضرت محمد «صلي الله عليه و آله و سلم» رسيد. همه جا ابوسفيان پسر حرب براي جلوگيري از پيشرفت دين و كارشكني پيغمبر پيشواي اسلام «صلي الله عليه و آله و سلم» پيشقدم بود، در مكه 13 سال بر رسول خدا سخت گرفت و هر روز دسته اي را تحريك به آزار و اذيت او مي كرد تا مجبور به مهاجرت شد. در جنگهاي أحد و احزاب و حديبيه در مدينه نيز قشون دشمن به سركردگي او بود. ابوسفيان از هيچ جنايتي و هيچ خيانتي درباره ي پيغمبر اسلام دريغ نداشت كه در كتاب «پيشواي اسلام» نوشته ام.

اخباري از حضرت رسالت درباره ي شجره ي ملعونه و بالاخص ابوسفيان و معاويه نقل شده كه از آن جمله حديثي است كه پيغمبر «صلي الله عليه و اله و سلم» خطاب مي فرمايد: يا عمار تقتللت الفئة الباغية بصفين. و در حديث ديگر مي فرمايد: ان عليا يحارب القاسطين و هم معاوية و جنده. [2] .

سيوطي اخبار متواتره از پيغمبر اكرم «صلي الله عليه و آله و سلم» درباره ي معاويه نقل كرده است كه از آن جمله است پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» به علي فرمود:

سلمك سلمي و حربك حربي. و قال «صلي الله عليه و آله و سلم»: تحارب من بعدي الناكثين و القاسطين و المارقين.


يا علي! سلم و تسليم شدگان تو تسليم من هستند، و جنگ كنندگان تو با من جنگ كرده اند. يا علي به جنگ برمي خيزد بعد از من ناكثين و قاسطين و مارقين كه هر سه دسته به تحريك معاويه به جنگ پرداختند.

كار معاويه و پسرش يزيد به جائي رسيد كه تمام طبقات علماي اسلام او را لعن كرده اند، جز يزيديها و حتي مغيرة بن شعبه معاويه را تكفير كرد، و بايد گفت: ويل لمن كفره نمرود. [3] .


پاورقي

[1] شرح نهج‏البلاغه ص 457 ج 2؛ چهارده معصوم ص 600 ج 1.

[2] شرح نهج‏البلاغه ص 437 ج 1.

[3] وقايع الايام خياباني جلد 4 محرم.