بازگشت

حسين و عواملي كه سبب قيام شد


«ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت أيدي الناس» (قرآن مجيد).

در ترقي يا انحطاط افراد يا اجتماع بايد علل و عوامل آنرا جستجو كرد كه چه چيزها اسباب ترقي يا تنزل شده، تحولات اجتماعي و حوادث واقعه ي هر محيط و ملتي نيز مبتني بر علل و اسبابي است كه بايد موجبات آن را در خلال آن علل و اسباب به دست آورد، حتي ظهور و بعثت انبياء نيز مرهون نياز محيط و احتياج جامعه بوده. علماي اجتماع وجود نوابغ را معلول همين احتياج محيط مي دانند و مي گويند: محيط برحسب نياز ايجاب مي كند كه افكار و غرائزي تربيت و تقويت شود و انگيزه هاي


جامعه را لباس عمل بپوشاند، و افرادي كه در راه تكامل غرائز آنها سدي نباشد، به نبوغ و سرحد كمال خود مي رسند!!

محيط امنيت و آسايش عدالت و دادپروري اسلام موجب شد كه حزبي منفعت جو و جاه طلب قيام كنند و مكنونات و منويات پست خود را كه مدتي در سايه ي قدرت عدالت پنهان ساخته بودند به ظهور برسانند، و اين حزب در قرآن بنام «شجره ي ملعونه» نام برده شده كه ما علل و عوامل قيام حضرت ابي عبدالله «عليه السلام» و شهادت آن رادمرد عالم بشريت را مي توانيم در خلال معرفي اين حزب بدست آوريم.

در اينجا بايد به دو نكته ي علمي تذكر دهيم:

1- يكي اين اصل مسلم فلسفي است كه هيچ معلولي بدون علت وجود پيدا نمي كند، و عدم العلم دليل بر عدم العله نمي تواند باشد. و لذا حكما گفته اند: تمام آنچه در عالم آفرينش وجود يافته، آنچه تصور و تصديق شود، از اين قاعده ي علمي خارج نيست، و هر شي ء داراي چهار علت است:

1- علت غائي 2- علت فاعلي 3- علت مادي 4- علت صوري.

هيچ خردمند و باشعوري به كار عبث قيام نمي كند، و هر كار كه هدف و مقصد را بنمايد آن را علت غائي گويند، و آن كس كه آن را عمل مي كند علت فاعلي، و از آنچه ترتيب داده و ساخته مي شود علت مادي، و بدان صورت كه درمي آيد علت صوري گويند، كه با يك مثال روشن مي كنيم: ساختمان يك منبر داراي اين چهار علت است، براي چه ساخته مي شود و غايت و نتيجه اش چيست كه نشستن، وعظ كردن و هدايت و ارشاد مردم را علت غائي گويند، و استاد نجار را علت فاعلي، و آنچه كه چوب يا سنگ يا آهن يا هر چه باشد علت مادي كه مصالح آن را ترتيب مي دهد، و صورت و شكل آن را علت صوري گويند.

2- اصل دوم اين است كه علماي روان شناس گويند: اجتماعات داراي تحولاتي


است كه بايد از فرصت استفاده كرد تا ترقي و تعالي دست دهد ولي مللي كه رشد عقلي ندارند، از هر نيك و بد سوء استفاده مي كنند، مثلا اگر مرد فداكاري پيدا شد و يك جامعه را از فقر و فلاكت و ذلت و خواري نجات داد و به فراخي نعمت و امنيت و آسايش رسانيد، بايد مردان ديگر دنبال كار او را بگيرند تا دولت سعادت و نيكبختي براي آنها پايدار بماند، و اگر در ميان ملل غير راقي همين كه به يك امنيت و خوشبختي و آرامش و آسايش رسيدند، به جاي بذل سعي در توسعه ي حفظ نعم بي پايان خدا، به عيش و عشرت و تنبلي و تن پروري گذرانيدند، نتيجه اين عمل اين مي شود كه نعمت اولي از دست مي رود و باز متدرجا به فقر مالي و اخلاقي مبتلا مي گردند، و يك مدتي نيز اين نكتب و بليت جامعه را بگيرد تا باز به حكم ضرورت مردي پيدا شود براي رضاي خدا قيام كند و حق از دست رفته را مي گيرد. اين جريان در تطورات و تحولات اجتماعي همان ملل منحطه و غيرراقي همچنان ادامه دارد تا روزي كه رشد ملي پيدا كند و آن مرام و آئيني كه آنها را به سعادت و نيكبختي رسانده همواره عمل كنند و اجرا نمايند تا سعادت و كاميابي و خوشي خود را براي هميشه حفظ كنند و بتواند با فضايل اخلاقي و استحكام قوانين اجتماعي، قرنها بر مردم جهان سيادت و سلطنت نمايند و مشعلدار تمدن و ارشاد و هدايت جهانيان گردند. قرآن اين معني را در دو جمله ي كوچك تشريح فرموده است آنجا كه فرمود: «لئن شكرتم لأزيدنكم و لئن كفرتم ان عذابي لشديد» و براي آن كه موضوع در اذهان و افهام خلط بحث نشود، آيات قرآن هر يك مفسر آيه ي ديگري است، و در اين آيه مي فرمايد: خداوند براي كسي بد نمي خواهد و بدي از مبدأ فيض صادر نمي شود. هر بدي ميوه ي جهل و نابخردي است كه به دست خود مردم جاهل به وجود مي آيد.

«ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم» هر وقت يك جامعه و قومي تشخيص مصالح و مفاسد خود را ندادند يا تشخيص دادند و عمل نكردند و به دست


خود نعمت خدا را به صورت نقمت درآوردند، و دامنه ي فساد را در بحر و بر توسعه داده و نشر مفاسد اخلاقي نموده مانند امروز. آن وقت همان عذاب دردناك الهي است كه آنها را احاطه خواهد كرد و بايد در انتظار آن بود.

با اين دو مقدمه بايد گفت كه: محيط تاريك و ظلماني عصر جاهليت عرب ايجاب مي كرد كه پيغمبري مبعوث شود و مردم را به حق و فضيلت هدايت و ارشاد كند، و چون عرب داراي فضايل نفساني بالقوه بوده و دنياي بشريت هم مشعلداري لايق نداشت، ملل روم و ايران هم كه مشعلدار تمدن بوده و هر يك خراجگير جهان بودند، در مشتهيات نفساني خود غرق شده به سير انحطاط اخلاقي تنزل مي كردند، نبوت هم بنابر بر مشيت الهي بايد ختم شود، خداوند حضرت محمد بن عبدالله «صلي الله عليه و آله و سلم» را براي ختم نبوت خود برانگيخت و او را مأمور هدايت كافه ي بشر نموده، او چنان مشعلي در محيط تاريك آن عصر برافروخت كه در مدت بسيار كوتاهي كه از نيم قرن نمي گذرد، دنياي بشريت سر تعظيم در آستان او گذاشت و نياز و احتياج بشر ايجاب مي كرد كه براي خط سير خود اين راه را اختيار كند تا به سعادت و مدنيت كامل برسد. محيط فقر و جهل و خرافات و خيانت و جنايت تبديل به محيط صفا و وفا و علم و دانش و ثروت و مقام و منصب و عظمت و حكوت شد.

اين محيط نوراني براي عرب وحشي و دشمن غدار بدبين، سنگين آمد، و گروهي از خدا بي خبر كه دشمن اين دستگاه بودند و به نفاق و شقاق تن به نام اسلام داده بودند، حزبي تشكيل داده و با گفتار و كردار و رفتار خود بر جان و مال و عرض و ناموس مردم تسلط يافتند، و داشتند محيط را به دوره ي قبل از اسلام و عصر جاهليت برمي گردانيدند، پنجاه سال در شام و دمشق و حوالي آن اين رويه ادامه داشت، و بيست و پنج سال در ساير كشورهاي اسلامي انحراف و عدول از قرآن و دين كاملا محسوس شد، و آنها كه نمي توانستند ببينند، درهاي غم و اندوه به روي خود مي بستند و به كنج


عزلت مي نشستند، و آنان كه شهامت گفتن و مبارزه داشتند جان خود را بر سر آن مي گذاشتند مانند حجر بن عدي و رشيد هجري و غيره. از ميان ميليونها مردم كه در ناز و نعمت و شهوات مستغرق بودند، كسي جرئت نداشت قيام كند مگر آنكه خود را شريك به غم آنها سازد، و از كساني كه مصالح و آينده را تشخيص داده و دورانديش بودند، شجاعت و شهامت قيام نداشتند. تنها در محيط آن عصر يك نفر بود كه مي توانست مانند ستاره ي رخشنده در افق تاريك سلطنت يزيد و نفوذ حزب اموي قيام كند و عليه آن همه مظالم، نهضت خونين به وجود آورد و آن شخصيت حسين بن علي «عليه السلام» بود.

حضرت ابي عبدالله با توجه كامل به علل و عوامل قيام خود كه بايد از خون خود و فرزندانش، درخت دين را آبياري كند و به صورت مظلوميت و محروميت اجتماعي شهيد گردد، و زن و فرزند خردسالش به صورت اسارت سوار شتران بي جهان بشوند و سرهاي بريده در ميان آنها جلب توجه ناظرين را بنمايد. با توجه كامل به اين علل و اسباب قيام كرد.

حسين «عليه السلام» مي ديد كه اگر دين اسلام ضربات آخرين نفس خود را طي كند، ديگر نامي از اسلام و امت اسلام نيست، و تمام زحمات و فداكاريهاي جدش و پدرش پايمال شهوات حزب اموي شد.

لذا تا هنوز نفسي در پيكر اسلام بود تا هنوز رمقي در تن دين بود، قيام كرد كه ملل منحطه ي وحشي را با راهنمائي خود به سرحد تكامل، ترقي و تعالي سوق دهد، و علت غائي قيام و نهضت سرخ خود را در تعظيم شعائر و ابقاء و حيات جاوداني آن تضمين نمايد.

بدين شهادت سيدالشهداء «عليه السلام» قيام كرد و درس احقاق حق به جهانيان داد.