بازگشت

حسين و دختران


از حسين «عليه السلام» دو دختر نام برده اند: سكينه از رباب دختر امرءالقيس، و فاطمه از ام اسحاق دختر طلحه [1] ، كه اولي در كربلا و دومي به نقل بعضي از اخبار مريض بود و در مدينه ماند.

ما به نام رقيه دختري براي سيدالشهداء «عليه السلام» در كتب تاريخ نديده ايم، و رقيه اي كه نسبت مي دهند به نظر ما دختر مسلم بن عقيل بوده است.




بازگويد رسم عاشق اين بود

بلكه اين معشوق را آئين بود



چون دل عشاق را در قيد كرد

خودنمائي كرد و دلها صيد كرد



امتحانشان را ز روي سرخوشي

پيش گيرد شيوه ي عاشق كشي



در بيابان جنونشان سر دهد

ره به كوي عقلشان كمتر دهد



دوست مي دارد دل پر دردشان

اشكهاي سرخ و روي زردشان



چهره و موي غبارآلودشان

مغز پر آتش دل پر دودشان



دل پريشانشان كند چون زلف خويش

زانكه عاشق را دلي بايد پريش



خم كندشان قامت مانند تير

روي چون گلشان كند همچون زرير



يعني اين قامت كماني خوشتر است

رنگ عاشق زعفراني خوشتر است



جمعيتشان در پريشاني خوش است

قوت جوع و جامعه عرياني خوش است



خود كند ويران دهد خود تمشيت

خود كشدشان باز خود گردد ديت






تا گريزد هر كه او نالايق است

درد را منكر طرب را شايق است



تا گريزد هر كه او ناقابل است

عشق را مكره هوس را مايل است



وانكه را ثابت قدم بيند به راه

از شفقت مي كند بر وي نگاه



اندك اندك مي كشاند سوي خويش

مي دهد راهش به سوي كوي خويش



بدهدش ره در شبستان وصال

بخشد او را هر صفات و هر خصال



متحد گردند با هم اين و آن

هر دو را موئي نگنجد در ميان



مي نيارد كس به وحدتشان شكي

عاشق و معشوق مي گردد يكي



لاجرم آن شاهد صبح ازل

پادشاه دلبران عزوجل



چون جمال بي مثال خود نمود

ناظران را عقل و دل از كف ربود



پس شراب عشقشان در جام ريخت

هر يكي را درخور اندر كام ريخت



بادشان اندر رك و پي جا گرفت

عشقشان در جان و دل مأوا گرفت






جلوه ي معشوق شورانگيز شد

خنجر عاشق كشي خون ريز شد



پس به راه امتحان شد رهسپار

خواست تا پيدا كند آلات كار



بانگ برزد فرقه ي ناكام را

بي نصيبان نخستين جام را



كاي ز جام اولينتان اجتناب

جام ديگر هست ما را پر شراب





پاورقي

[1] اخبار الطوال دينوري ص 262؛ چهارده معصوم ص 677 ج 1.