بازگشت

حسين و ارينب يا زينب


عبدالله بن سلام از طرف معاويه والي عراق بود، زن زيبائي داشت كه دختر اسحاق است. در زيبائي و نيكوتي و دارائي و فضيلت اخلاقي شهره ي عرب بود، چنانچه خديجه در ثروت و فضيلت شهرت داشت. يزيد سفري به عراق رفته و همسر عبدالله بن سلام را ديد و عاشق او شد و عشق او در دل يزيد قوت گرفت بطوري كه او را از خوردن و آرامش دور ساخت، تا به يكي از خواجگان و خواص معاويه راز خود را در ميان نهاد، او هم به معاويه در سبب رنجوري يزيد گفت: عاشق زن عبدالله بن سلام است. معاويه گفت: بايد والي عراق را احضار كرد، عمرو بن عاص مكار را براي مشورت خواست. و پس از شور و تبادل رأي قرار شد عبدالله بن سلام را احضار كنند و نوازش و پذيرائي شايان بنمايند و بگويند معاويه دختري دارد مي خواهد شوهر دهد و عبدالله بن سلام را تحريض كنند كه دختر معاويه را بگيرد و البته بايد زن ديگري نداشته باشد. بگويد من زن ندارم تا معاويه حاضر شود، در ضمن كه زن خود را طلاق مي دهد ابوهريره و ابوالدرداء را مأمور كنند كه أرينب را براي يزيد عقد كنند.

ابومحمد عبدالله بن قتيبه نام او را أرينب نوشته و صحيح و مسلم آن أرينب مانند مسيلم است [1] . ولي شهاب الدين نوري در قسمت حيله و نيرنگ و فريب معاويه نيز


اين داستان را نقل كرده است [2] و نام او را زينب نوشته و گويا در تحريف كتابت زينت شده است.

معاويه ابوهريره و ابوالدرداء را كه در شام بودند احضار كرد، به آنها گفت: دختري دارم كه موقع شوهرش رسيده و ابن سلام را پسنديده ام، او داراي مقام و ثروتي است. از طرف من به او ابلاغ كنيد و به خود دختر نيز حق رأي داده ام.

ابوهريره و ابوالدرداء به عبدالله بن سلام خبر دادند كه چنين واقعه اي است، اما دختر معاويه قبول نمي كند مگر آنكه زنش را طلاق بدهد.

برخي نوشته اند: به ابن سلام گفتند: بگو زن ندارم تا او حاضر شود، و چون حاضر شد براي آنكه نزد معاويه دروغگو درنيايد، به اصرار ابوهريره طلاق أرينب را گرفتند نزد معاويه بردند، عبدالله بن سلام را به انتظار دامادي معاويه نگاه داشتند.

معاويه كه طلاق دختر اسحاق را گرفت گفت: فعلا باشد تا در اين باره فكر كنم در حالي كه دختر نداشت و اولاد معاويه منحصر به يزيد بود.

خبر طلاق أرينب و دامادي عبدالله بن سلام والي عراق به مصاهرت معاويه نقل محافل مردم شام و عراق شد، مدتي عبدالله بن سلام در پذيرائي معاويه بود و اندك اندك از پذيرائي و احترام او كاستند تا متوسل به ابوهريره شد، او هم پيغام ابن سلام را در انتظار عروس به معاويه رسانيد. معاويه گفت: ختر هنوز حاضر نشده است و مي گويد: مطابق طبع من نيست.

عبدالله بن سلام دلخور شد، معاويه نقشه ي خود را اجرا كرد و ديگري را به فرمانداري عراق فرستاد، و ابوالدرداء را با طلاقنامه ي ابن سلام به كوفه فرستاد تا ارينب را براي يزيد خواستگاري كند، دوازده هزار دينار هم براي مهريه و مافي القباله ي او داد.


در اين موقع حسين بن علي «عليه السلام» در كوفه بود، ابوالدرداء زيارت حسين را بر هر كاري مقدم داشت. امام از سبب مسافرت او به كوفه پرسيد، داستان را براي او نقل كرد، حسين «عليه السلام» فرمود: من هم خيال داشتم پس از شنيدن طلاق او را بگيرم، اينك نام مرا هم نزد او ببر، و اگر حاضر است همان كابين را تعهد كن.

ابوالدرداء به خانه ي أرينب رفت گفت: از طرف معاويه با 12 هزار دينار آمده ام تو را براي وليعهد او يزيد خواستگاري كنم، حسين «عليه السلام» هم به من فرمود اگر ميل داري تو را براي او عقد كنم، اينك مختاري. يزيد خليفه ي آينده و داراي دستگاه سلطنتي است و حسين «عليه السلام» پسر دختر پيغمبر و پيشوا و بزرگ خوبان بهشت است و تو قدر و منزلت هر دو را خوب مي داني، به هر كدام ميل داري اختيار كن. يزيد دنيا را دارد و حسين «عليه السلام» دنيا و آخرت را، اگر هيچكدام را نخواستي من خودم.

أرينب يا زينب، مدتي انديشيد، گفت: اي ابوالدرداء! از تو كه واسطه هستي مشورت مي كنم كدام يك به صلاح من خواهد بود؟ ابوالدرداء گفت: البته حسين بن علي دنيا و آخرت را تأمين مي كند.

أرينب گفت: من حسين را اختيار كردم، ابوالدرداء أرينب را به حسين عقد بست و پولهاي معاويه را كابين او داد و بيرون آمد، خبر به امام حسين «عليه السلام» داد و نزد معاويه برگشت، جريان را گزارش داد، معاويه از او سخت رنجيد پرسيد: پولها كو؟ گفت: مال بيت المال مسلمين بود، كابينه ي عقد پسر پيغمبر خدا «صلي الله عليه و آله و سلم» دادم. عبدالله بن سلام اوضاع زندگي اش مختل شد، زيرا از حكومت خلع گرديد، مقرري اش به سبب بدگوئي به معاويه قطع شد، چون مال زيادي نزد زنش به امانت گذاشته بود برگشت به كوفه تصور مي كرد أرينب منكر اموال او خواهد شد كه چرا بدون سبب او را طلاق داد. ولي چون از حيله ي معاويه آگاه شد، حاضر به رد امانت بود.

ابن سلام كه خبردار شد همسرش را حسين بن علي عقد كرده مسرور شد، نزد


امام حسين «عليه السلام» رفت كه به اعانت آن حضرت اموالش را بگيرد، امام حسين براي أرينب كه هنوز هم ملاقات نكرده بود پيغام داد اموال ابن سلام را رد كن. زن پاسخ داد راست است، امانتي نزد من دارد كه سر به مهر است نمي دانم چيست و حاضر است بفرستد ببرد، حسين از رد امانت زن مشعوف شد. عبدالله بن سلام را خواست فرمود: بيا با هم نزد أرينب برويم. هر دو به خانه ي أرينب رفتند زن فوري بسته هاي امانت را نزد شوهر سابق گذاشت، عبدالله از زن سپاسگزاري كرد، امام حسين «عليه السلام» فرمود: أرينب را سه طلاقه كردم، و پس از عده او را به عبدالله شوهر اولي عقد بست. عبدالله گفت: كابيني كه از حسين گرفتي رد كن، امام حسين قبول نفرموده به آنها بخشيد، با هم پس از مهجوريت مدتي به عيش و كامراني پرداختند.

بدين ترتيب زني را كه معاويه با حيله و خدعه طلاق گرفت تا يزيد بگيرد، امام حسين «عليه السلام» به صاحبش برگردانيد و موجب بغض و كينه ي يزيد نسبت به امام حسين «عليه السلام» و مسرت و شادماني عبدالله و أرينب گرديد.

ابن بدرون سرگذشت أرينب را در شرح قصيده ي ابن عبدون نقل كرده، و سيوطي در «تحفة المجالس» و شبراوي در «الاتحاف بحسب الاشراف» اين قضيه را نوشته اند.

شهاب الدين احمد قليوبي [3] سرگذشتي قريب به همين مضمون نقل كرده كه يزيد، عاشق زني شد و آن زن همسر عدي بن حاتم بود، و يزيد بر اثر عشق او بيمار و رنجور شد و عمرو بن عاص عامل اين حيله بود و عدي در مدينه بود، او را به دمشق دعوت كردند و همان حيله را به سر او آوردند كه زنش را طلاق داد. در مدينه عبدالله بن زبير و حسين بن علي نيز خواستگار زن او شدند و امام حسين را مقدم داشت. و حضرت حسين سبب برگرداندن ام خالد به شوهر اولي شد.


احمد بن محمد ميداني در «مجمع الامثال» حكايت ام خالد را نقل كرده به نام حسن مجتبي و نوشته همسر عدي نبود، در هر حال اين واقعه ي تاريخي نشانه ي بارز مثل اعلاي فضيلت اخلاقي حسين «عليه السلام» و جنايت و شهوت راني يزيد و بي خانمان ساختن خانواده ها براي اعمال شهوت است، و به همين حكايات مسلم تاريخي اسباب تنفر مردم از معاويه و يزيد و موجب عشق و علاقه ي مردم به حضرت حسين بن علي «عليه السلام» شده است. [4] .


پاورقي

[1] ابن‏قتيبه در الامامه و السياسه ص 204 ج 1؛ ذخيرة الدارين ص 39.

[2] نهايت الارب نووي ج 6.

[3] النوادر قليوبي ص 12- ص 14؛ حکايت 30 در عفت نفس.

[4] زندگي حسين ص 87 ج 1.