بازگشت

شهربانو در مدينه


باري چون شهربانو را اسير كردند و با ساير اسرا به مدينه آوردند، در مسجد حضور خليفه بردند، عمر بن خطاب (23 - 13) به چشم خريداري بر او نگريست، شهربانو روي برگردانيد، گفت: اف بي روز باد هرمز، يعني: رويت سياه باد اي هرمز، اين كلمه بعضي را به اشتباه انداخته، كه شهربانو را دختر هرمزان يا هرمز پسر انوشيروان ساساني صاحب خوزستان شناخته اند.

عمر كه به زبان غير عرب آشنائي نداشت، گمان برد به او دشنام مي دهد خشمگين شد به انديشه ي آزار اسرا برآمد، و دستور داد زنان و دوشيزگان را مانند كنيزان، و پسران و مردان را چون بندگان به تازيان دهند. اميرالمؤمنين علي «عليه السلام» برآشفت و گفت كه: رسول خدا «صلي الله عليه وآله و سلم» فرمود: «أكرموا كريم قوم و ان خالفوكم، و هؤلاء الفرس حكماء» عمر چون اين سخن بشنيد گفت: علي بن ابي طالب انديشه ي مرا دگرگون ساخت. در اين موقع اعراب به فكر افتادند كه هر يك را براي خويش ببرند، ولي علي آنها را هم از اين كار منع فرمود، گفت: آنها را مخير كنيد و به اكراه و اجبار وامداريد. عمر تصميم گرفت اسرا را بفروشد، باز هم علي «عليه السلام» فرود: «ليس البيع علي أبناء الملوك... الخ» عمر پرسيد كه: طريقه ي بيع و شراي آنان چگونه است؟ علي «عليه السلام» فرمود: بهاي آنها را مقرر بايد ساخت تا مردم ثمن آنان را معلوم كرده، هر كس هر كه را خواهد به اداي آن قيام نمايد. عمر بر اين موجب فرمان داد و علي آن سه دختر را بخريد.

علامه ي مجلسي مي نويسد: و جعلت أميرالمؤمنين «عليه السلام» وليها، و تكلم حذيفة بالخطبة فقال أميرالمؤمنين «عليه السلام»: ما اسمك؟ فقالت: شاه زنان بنت كسري، قال أميرالمؤمنين «عليه السلام»: أنت شهربانويه و أختك مرواريد بنت كسري؟ قالت: آري.


اين مكالمه و تفسير بيان شهربانو به فارسي از اميرالمؤمنين علي «عليه السلام» مستشرقين و مورخين زردشتي را به اين موضوع جلب كرده كه گويند: چون علي «عليه السلام» با ايرانيان مهاجر و اسراي جنگي كه ارادت به او مي ورزيدند تماس داشتند، فارسي را خوب مي دانستند، و همچنين شهربانو و ساير شاهزادگان، عربي را خوب مي فهميدند. امام ما «شيعه ي اماميه» را عقيده اين است كه حضرت علي بن ابي طالب «عليه السلام» داراي ولايت مطلقه ي كليه ي الهيه بوده، و به تمام السنه و لغات احاطه داشتند، و اگر نداشته باشد ولايت ندارد [1] ، و لذا عبارت شهربانو را براي عمر ترجمه كرد و با او به صحبت پرداخت، آنگاه به شهربانو كه خواهر بزرگتر بود فرمود: برخيز در صف اين جوانان بگرد و هر كه را مي خواهي به شوهري انتخاب كن.

شهربانو در حجب و حيا شد، حضرت علي «عليه السلام» او را به سلمان فارسي سپرد تا روزها بر سريري بنشاند، و هر روز چند نفر از جوانان و بزرگ زادگان عرب را به او معرفي مي كردند، تا روزي كه حسين بن علي «عليه السلام» از مقابل او بگذشت و از حال او پرسيد و شناخت گفت: اين جوان لايق من است كه دوشيزه اي را دوشيزه اي بايد. به حضرت علي «عليه السلام» گزارش دادند، فرمود: حذيفه خطبه بنام حسين بخوان، خواند.

مير در «حبيب السير» مي نويسد كه يافعي و زمخشري نوشته اند: سه زن از سبايا و اسراي فارسي در زمان عمر به مدينه آوردند كه دختر يزگرد بن شهريار در آن ميان بود و علي «عليه السلام» آنها را خريد، شهربانو را به حسين و يكي را به محمد بن ابي بكر و ديگري را به عبيدالله بن عمر بخشيد و نام مادر امام شهربان و شهربانو و به نقل «كشف


الغمه» غزال يا خوله شاه زنان بوده است، ولي اصح اخبار اين است كه شهربانو مادر زين العابدين «عليه السلام» در زمان عثمان اسير شده است. [2] .


پاورقي

[1] نگارنده ولايت را در رساله‏اي مفصل و مبسوط معني کرده که جزو کتاب أميرالمؤمنين و مکتب اسلام چاپ خواهد شد، ان‏شاءالله تعالي.

[2] حبيب السير ص 203 به نقل مرآة الجنان يافعي، ربيع الابرار زمخشري و فصل الخطاب.