حسين و فداكاري
«و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربهم يرزقون»
درخشان ترين مظاهر حقيقت در آدمي همانا بروز حس فداكاري و گذشت از جان است، هر كس جان خود را در سر سخن و مرام خود گذاشت مسلم است كه از تهمت و آلايش تبرئه خواهد شد. بسياري مي گويند: سرباز فداكارند ولي در حس فداكاري فرار را بر قرار ترجيح مي دهند در حالي كه خون به مثابه ي آبي است كه گردهاي رياء و مكر و خدعه و هزارگونه شوائب ديگر را شست وشو مي دهد، و اين حس از بزرگترين فضائل انساني است كه عقيده و مرام خود را اظهار كند و براي اثبات آن، حاضر به فداكاري باشد. در فداكاري ثبات قدم و استقامت نشان دهد، و هيچ فكر و انديشه اي او را از منظور و مقصد خود باز ندارد.
حس فداكاري مانند ماه رخشندگي دارد، و پرتو فروزان آن كدورات حيله و كيد را محو مي كند، و بزرگواري و محبوبيت به وجود مي آورد.
حسين مي گفت: زندگي بايد شرافتمندانه باشد، مرگ با عزت بهتر از زنگي با ذلت است. و اين شعر را نسبت به او داده اند كه فرموده است:
و ان تكن الأبدان للموت أنشئت
فقتل المرء بالسيف و الله أفضل
اگر ابدان براي مرگ آفريده و نشو و نما يافته است، پس كشته شدن در راه خدا بهترين خصلت است.
چون قامت ما براي غرق است
كوتاه و بلند او چه فرق است
حافظ مي گويد:
گر امانت به سلامت ببرم باكي نيست
بي دلي سهل بود گر نبود بي ديني
گوهر معرفت اندوز كه با خود ببري
كه نصيب دگران است نصاب زر و سيم
او در تمام طول سفر به كعبه در همه ي تحولات زندگي مي فرمود:
من مي روم به طرف مقصود خود!! مرگ هم براي جوانمرد، عار و ننگ نيست.
آدمي اگر مقصدي را در نظر گرفت بايد از روي خلوص نيت در راه نيل به آن مجاهدت كند و با فداكاري آن را به دست آورد تا در آغوش موفقيت جا گيرد.