بازگشت

حسين و سخاوت و كرم و جود و بخشش


«الذين ينفقون أموالهم بالليل و النهار سرا و علانية

فلهم أجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»

از صفات فاضله ي نفساني جود و كرم، بخشش و سخاوت است، اين معني را ما در فصلي مشبع در كتاب «مكتب اسلام» نگاشته ايم. سخاوت و دست باز، بخشش و اكرام و اطعام و انعام صفاتي است كه در هر كس باشد تمام قبايح او را مي پوشاند و مفهوم مخالفي هم دارد كه اگر انسان داراي همه گونه فضيلت اخلاقي باشد و ممسك و


بخيل و لئيم و تنگ نظر و بي بذل و بخشش باشد اين صفات نيز تمام فضايل او را محو مي كند، سخاوت صفت الهي است كه هر كس دارا باشد به حق و حقيقت راه يابد.

ائمه ي ما همه داراي اين خصلت بوده اند آنها دنيا و مافيها را به نظر حقارت مي نگريسته و هر چه داشته اند صرف كار مردم و ارشاد و هدايت و دستگيري ضعفا و فقرا و حمايت حال مظلوم و بينوا مي كردند.

اميرالمؤمنين علي «عليه السلام» چنانچه خودش در يكي از خطب فرموده، شبي كه فاطمه را به خانه ي خود برد، بستر او از ليف خرما بوده. و در روزهايي كه مي خواست به خداي خود ملحق شود در اثر كار و فعاليت و غرس نخلها و آبياري آن درآمد ساليانه ي آن حضرت هشتادهزار دينار بود كه فرموده: همه ي قريش را بي نياز مي كند و تمام اين درآمد وقف بر فقرا و مستمندان قريش و مدينه و غيره گرديد.

موقوفات فدك و ساير دارائي و اموال حضرت زهرا «سلام الله عليها» و موقوفات امام حسن مجتبي «عليه السلام» به اين ارقام اضافه شد، و درآمد ساليانه ي نخلستانهاي موقوفه ي علوي در زمان امام حسين به هزار دينار طلا بالغ گرديد كه بيش از ده ميليون مي شود، و امام حسين تمام اين صدقات را به فقرا و ايتام و مستمندان و ابناء السبيل و بيچارگان مي بخشيد، و لذا به نقل شيخ كمال الدين بن طلحه ي شافعي صيت فضيلت، سخاوت و بخشش امام حسين «عليه السلام» چنان در عالم اسلامي طنين انداز گرديده بود كه از راههاي دور مي آمدند و سراغ كريم مي گرفتند، اهل مدينه به اتفاق، خانه ي حسين بن علي «عليه السلام» را نشان مي دادند. او چنين مي نويسد [1] .

انه كان يكرم الضيف و يمنح الطالب و يصل الرحم و ينيل الفقراء و يسعف السائل و يكسو العريان و يشبع الجوعان و يعطي الغارم و يشد من الضعيف


و يشفق علي اليتيم و يعين ذا الحاجة، و قل أن وصله مال الا فرقه.

حسين بن علي «عليه السلام» داراي اين صفات ممتاز بوده، مهمان را گرامي مي داشت، سائل را محروم نمي كرد آنقدر مي داد كه بي نياز مي شد، صله ي ارحام مي نموده و به تمام ارحام مقرري مي داد تا بي نياز گردند، با فقرا مجالست و معاشرت داشت، به درد دل آنها مي رسيد، پياده ها را سوار مي كرد، ارباب حوائج را به حاجت خود مي رسانيد، برهنگان را مي پوشانيد، گرسنگان را سير مي كرد، قرض مقروضين را ادا مي نمود، پشتيبان ضعفا بوده، دوست و شفيق ايتام بوده، محتاجان را ضمانت و اعانت مي كرد، هر مالي كه براي او مي رسيد يكجا به سائل مي داد تا ديگر گدائي نكند.

امام حسين «عليه السلام» به سائلي كه از راه دور به سراغ خانه ي كريم آمده بود از پشت در چهار هزار درهم يا دينار داد و از كمي آن عذر خواست، با اين اخلاق و جود و بخشش حسين «عليه السلام» تمام فاميل و اقارب و عشيره و همسايگان و اهل مدينه و قبايل بدوي و ارباب حوائج دوردست را فريفته ي ملكات اخلاقي خود نمود.

حكما گويند: «كريم، شجاع القلب است؛ و بخيل، ضعيف النفس» نسبت كرم و جود حسين با شجاعتش نسبت مستقيمي داشت، امام حسين مانند ابر مي باريد، با اين تفاوت كه ابر خود مي لرزد و مي بارد، حسين «عليه السلام» چون كوه باوقار مي نشست مي بخشيد. دريا بر خود مي جوشد و مي خروشد تا لؤلؤ بيرون ريزد، حسين «عليه السلام» با كمال حلم و سكينت آرام آرام هر چه مي رسيد مي بخشيد، كه گفته اند:



فما كان من جود أتوه فانما

توارثه آباء آبائهم قبل



و هل ينبت الخطي الا وشيجه

و تغرس الا في مغارسها النخل



انس دربان پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» گفت: در خدمت امام حسين «عليه السلام» بودم، كنيزي يك شاخه ي ريحان آورد تقديم محضرش كرد، حسين او را آزاد كرد و گفت: آيا شنيدي كه خداوند فرموده: «و اذا حييتم بتحية فحيوا بأحسن منها» بهترين


صله آزادي كنيز بوده.

ابن صباغ مالكي مي نويسد: يكي از غلامان مرتكب علم زشتي شد كه واجب شد كه او را تأديب فرمايد، امر به تأديبش كرد: عرض كرد: يا مولاي «و الكاظمين الغيظ» فرمود: دست از او بداريد من كظم غيظ كردم، آنگاه گفت: «و العافين عن الناس» فرمود: تو را بخشيدم، سپس از حسن سيرت و عواطف مولاي خود استفاده نموده عرض كرد: «و الله يحب المحسنين» امام فرمود: أنت حر لوجه الله تعالي و امر كرد به او جايزه دادند كه برود آزاد زندگي كند. [2] .

معاويه براي حسنين «عليهماالسلام» مقرري معين كرده بود، هر سال صدهزار درهم به امام حسن مي داد و به امام حسين دو برابر مي داد، زيرا كاملا از حسين «عليه السلام» حساب مي برد.

ابن صباغ مي نويسد: معاويه سفري به مكه آمد، مال فراواني تقديم امام حسين كرد. درهم و دينار و لباس فاخر و اموال بسيار بوده، امام حسين همه را به فقرا داد و ميان مستحقين تقسيم كرد، و ابوتمام در حق وي گفت:



و اذا رأيت أبايزيد في ندي

و وغي و مبدي عارة و معيدا



أيقنت ان من السماح شجاعة

تدي و ان من الشجاعة جودا



و شاعر ديگري گفت:



يجود بالنفس ان أنطق البخيل بها

و الجود بالنفس أقصي غاية الجود



ابن عساكر از ابن هشام قناد روايت مي كند كه براي حسين از بصره متاع فراواني آوردند، آن حضرت نشست تا تمام آنها را بين مردم تقسيم كرد و برخاست، و اين منتهاي درجه ي بخشش و جود و بزرگ منشي است. [3] .


محمد بن ابي طلحه ي شافعي قرشي درباره ي سخاوت حسين مي نويسد: حسين شهرت جهاني به سخا و كرم گرفت، و به تواتر رسيده بود كه هر كس از او چيزي بخواهد كرم مي كند، او به فقرا چيز مي بخشد و حاجت سائل را برمي آورد، برهنه را لباس مي داد، از ضعيف حمايت مي كرد، بر بي پدران مهربان بود، مستمندان را همراهي مي كرد، هيچ مالي به او نرسيده مگر آنكه آن را تقسيم كرده است. [4] .

در يك سال حسن و حسين و عبدالله بن جعفر به عزم حج پياده از مدينه بيرون رفتند، راه را گم كردند، تشنگي و گرسنگي آنها را به زحمت انداخت. از دور چادري ديدند متوجه آنجا شدند، در چادر پيرزني بود از او آب خواستند، زن اشاره به ميش كرد كه در سايه ي چادر بسته بود گفت: آن را بدوشيد و از شيرش رفع تشنگي كنيد، چنان كردند. سپس غذائي خواستند، زن گفت: جز اين ميش چيزي ندارم آن را بكشيد تا غذا براي شما تهيه كنم، عبدالله سر ميش را بريد و آن پيرزن غذا پخت تا هوا خنك شد راه را پرسيدند و گفتند: ما از قريش هستيم، اگر به سلامت برگشتيم نزد ما به مدينه بيا و سراغ حسين را بگير، سفر مكه به پايان رسيد. زن و شوهر مبتلا به فقر و بي چيزي شدند ناچار به مدينه رفتند و در راه از جمع آوري پهن و هيزم و فروش آن امرار معاش كردند تا به مدينه رسيدند، سراغ خانه ي حسين را گرفتند. امام حسن آنها را شناخت و به خانه ي حسين برد، و حسين به اين زن كه يك روز مهمان او بود هزار ميش و هزار دينار داد، امام حسن نيز همين معامله را كرد و در خبر از عبدالله نامي نيست، ولي چون او هم بسيار بذال بود حتما او هم به پيروي حسنين او را اكرام فراوان كرده است.



خواستم دست و دلش را ابر و دريا بشمرم

ناگهان آشفت عقل و گفت با من اينچنين






ابر كي پاشيد لؤلؤ تا نشد با ناله جفت

بحر كه بخشيد مرجان تا نزد چين بر جبين



بخاري در صحيح و ابن حجر عسقلاني در باب كرم حسين مي نويسد:

اسامة بن زيد، حرمله، غلام خود را در كوفه نزد علي فرستاد تا به او كمكي كند و علي «عليه السلام» كه بيش از يك مقرري به اقل ما يقنع از بيت المال به كسي نمي داد، براي او چيزي نفرستاد.

امام حسن و امام حسين و عبدالله بن جعفر چون شنيدند كه شاه ولايت چيزي براي او نفرستاده، به قدري كه شتر حرمله طاقت داشت، از نقد و لباس و چيزهاي ديگر بار كرده، براي اسامه فرستادند. [5] .

يك روز اسامه مقروض شد، حسين «عليه السلام» قرض او را كه 60000 درهم بود از مال خود پرداخت، و نوشته اند: به عيادت اسامه رفت، اسامه از غم قرض شكايت كرد، حضرت فرمود: چند مقروضي؟ گفت: شصت هزار درهم، حسين قبول كرد. اسامه گفت: ميل دارم در حضور خود قبل از مردنم پرداخت شود، امام فرمود شصت هزار درهم آوردند قرض او را حضورا پرداخت. [6] .

مورخين نوشته اند: روزي حسين در مسجد جدش نشسته بود، عبدالله بن زبير هم يك طرف آن مسجد بود، عتبة بن ابي سفيان هم گوشه اي ديگر قرار داشت كه يك نفر اعرابي وارد مسجد شد، به طرف عتبة رفت گفت: من پسرعم خود را كشته ام و خون بهاي آن را ندارم، آيا تو چيزي داري با من بدهي؟ عتبه به غلام خود گفت: صد درهم به او بپرداز. اعرابي از گرفتن امتناع كرد، گفت: من تمام ديه را مي خواهم از آنجا به


طرف عبدالله رفت و حاجت خود را گفت، ابن زبير به غلام خود گفت: دويست درهم به او بده، اعرابي قبول نكرد گفت: بايد تمام خون بها را بدهي، از آنجا بسوي حسين رفت گفت: اي پسر پيغمبر! من پسرعم خود را كشته ام فعلا مطالبه ي خون بها مي كنند آيا تو به من كمك مي كني؟ حسين فرمود: بخشش ما به اندازه ي معرفت اشخاص است، اعرابي گفت: هر چه مي خواهي از من بپرس.

امام پرسيد: چه چيز موجب رهائي از مهالك است؟

عرب عرض كرد: توكل بر خداوند عزوجل.

امام پرسيد: همت يعني چه؟

اعرابي گفت: اعتماد به خدا.

امام چندين سؤال كرد: اعرابي پاسخ داد آنگاه فرمود ده هزار)10000(درهم به او بدهيد، سپس روي به اعرابي كرده فرموده: قرض خود را بده و ده هزار درهم ديگر داد، فرمود: با اين هم امرار معاش كن و خانواده ات را اصلاح كن و مخارج اهل بيتت را تهيه كن.

اعرابي بي اختيار گفت: چه بزرگواري كه بيش از طلب من داد، و اين ابيات در ثناي آن حضرت مرتجلا بگفت:



طربت و ما هاج لي معبق

و لا لي مقام و لا معشق



و لكن طربت لآل الرسو

ل فلذ لي الشعر و المنطق



هم الأكرمون هم الأنجبون

نجوم السماء بهم تشرق



سبقت الأنام الي المكرمات

و أنت الجواد فلا تلحق



أبوك الذي ساد بالمكرمات

فقصر عن سبقه السبق



بكم فتح الله باب الرشاد

و باب الفساد بكم مغلق [7] .




ترجمه:

1- به طرف كسي آمدم ولي از هيچ طرف بوي خوشي بر من نوزيد، هيچ مقام و وسيله عشقي ندارم.

2- فقط طرب من براي خاندان پيغمبر است براي اين است كه شعر و نطق بر من خوش آمد.

3- اين خاندان هستند كه از همه برتر و بالاتر و بزرگوارتر هستند، ستارگان آسمان به نور آنها مي درخشد.

4- اي حسين تو در نيكي و بزرگواري بر تمام مردم پيشي گرفته و تو آن بخشنده اي هستي كه در جود و سخاوت كسي به تو نمي رسد.

5- پدرت آن كسي است كه با بزرگواري از همه پيشي گرفت و تمام مردم از رسيدن به آن عاجزند.

6- به وسيله ي پدرت خداوند در رستگاري را گشود، و از وجود شماست كه درهاي فساد بسته شده است.

يك روز سائلي در يكي از كوچه هاي شهر مدينه مي گذشت، به خانه ي حسين رسيد در را زد و اين اشعار خواند:



لم يخب اليوم من رجاك و من

حرك من دون بابك الحلقه



أنت جواد و أنت معتمد

أبوك قد كان قاتل الفسقه



لولا الذي كان من أوائلكم

كانت علينا الجحيم منطبقه



1- كسي كه امروز اميد خود را در خانه ي تو قرار داده، و حلقه ي در خانه ي تو را تكان داده، نااميد نمي شود.

2- تو جوانمردي و تو بزرگواري تو محل اعتمادي، پدرت قاتل فاسقان بود.

3- اگر نيكان شما آنچه آورده اند نياورده بودند، آتش دوزخ ما را فراگرفته بود.


سيدالشهداء آن وقت مشغول نماز بود چون شعر اعرابي را شنيد، نماز را خاتمه داد دريافت كه او از همه جا مأيوس شده و با پريشاني به خانه ي حسين سخي نامي آمده، به قنبر فرمود: نفقه هر چه داري بياور، قنبر گفت: دويست درهم كه امر كردي ميان اهل بيت تقسيم كنم، فرمود: آنها را بياور كه مستحق تر براي اين نفقه رسيده، دويست درهم را گرفته به دست خود به اعرابي داد و براي عذرخواهي گفت:



خذها فاني اليك معتذر

واعلم بأني عليك ذو شفقه



لو كان في سيرنا الغداة عصا

أمست سمانا عليك مندفقه



لكن ريب المنون ذو نكد

والكف منا قليلة النفقه



1- اي عرب بگير اين را و بدان كه من نسبت به تو مهربان و دلسوز هستم.

2- اگر كار بر امر ما بود و امر و نهي داشتيم، ابرهاي كرم ما بر تو مي باريد.

3- ولي روزگار ما را به تنگي گرفتار كرده و دست تهي هستيم.

اعرابي پول را گرفت و راه خود در پيش گرفت و اين اشعار مي خواند:



مطهرون نقيات جيوبهم

تجري الصلوة عليهم أينما ذكروا



فأنتم الملأ الأعلي و عندكم

علم الكتاب و ما جاءت به السور



من لم يكن علويا حين تنسبه

فما له في جميع الناس مفتخر



گويا همين روايت را به چهار هزار درهم نيز نقل كرده اند. [8] .

يك بار ديگر مردي بنام هدية بن خشرم كه زياد بن زيد عذري را كشته بود آمد خون بهاي مقتول را خواست، امام داد ولي فرزند مقتول قبول نكرد و قصاص كرد.

يك روز مردي خدمت امام حسن آمد، چيزي خواست، حضرت مجتبي «عليه السلام» پس از نصايج و اندرزها و سؤالاتي كه از او كرد فرمود: صد دينار به او بدهيد. از


آنجا نزد حسين آمد گفت: من درمانده هستم و طلب مساعدت بيشتري كرد، امام حسين فرمود: برادرم چقدر به تو داد؟ گفت: صد دينار، حضرت حسين فرمود: من به پاس احترام برادر بزرگتر، يك دينار كمتر مي دهم و دستور فرمود 99 دينار به او دادند. مرد مستمند نزد عبدالله بن عمر رفت، ابن عمر بدون سؤال هفت دينار به او داد. اعرابي قضيه ي خود را با حسن و حسين براي او گفت، عبدالله بن عمر گفت: واي بر تو چگونه مرا با آنها مقايسه مي كني، آنها از حيث علم و مال بر همه امتياز دارند، علم و مالشان فراوان است. [9] .

امام حسين نسبت به خطباء و شعراء و علماء بذل توجه بيشتري داشت و در پاسخ اعتراض مردم مي فرمود:

بهترين مصرف مال آن است كه عرض و ناموس و مقام را با آن حفظ كنند، و شعرا را با زر و سيم بايد حمايت كرد تا از شر زبانشان مصون ماند.

روايت كرده اند كه ابوعبدالرحمن عبدالله بن حبيب سلامي به يكي از فرزندان حسين «عليه السلام» سوره ي حمد تعليم كرد، آن كودك سوره ي حمد را نزد پدر خواند، امام حسين فرمود هزار دينار و خلعتي به معلم او دادند، و دهانش را پر از مرواريد كردند. برخي گفتند: در حق اين معلم در انعام زياده روي كردي، فرمود: اين مال كجا به پاي آنچه به پسرم آموخته مي رسد. [10] .

در «تحف العقول» آورده اند كه: يكي از انصار خدمت حسين «عليه السلام» رسيد طلب حاجتي كرد، حضرت فرمود: آبروي خود را حفظ كن و هر چه مي خواهي بنويس تا بدهم. انصاري نوشت كه: فلان كس پانصد دينار از من طلبكار است فشار


آورده او را بخواه كه به من مهلتي بدهد تا خداوند قدرت دهد قرضم را ادا كنم.

امام حسين «عليه السلام» فرمود: يك هزار دينار به او بدهيد، تا پانصد دينار به قرضش بدهد و پانصد دينار سرمايه ي معيشت خود قرار دهد، سپس فرمود: اي مرد! هيچگاه حاجت خود را مگر به سه كس مگو: يا دينداري كه براي نگاهداري دين خود حاجت تو را برآورد، يا صاحب حسب باشد كه آبروي تو را بخرد، يا جوانمرد باشد كه به مقتضاي جوانمردي خود عمل كند. [11] .


پاورقي

[1] مناقب ابن‏طلحه شافعي ص 12؛ الحسين علي جلال مصري ص 107 ج 1.

[2] فصول المهمه ص 184؛ چهارده معصوم ص 662 ج 1؛ اسرار الحکمه ياقوت مستعصمي.

[3] تاريخ ابن‏عساکر ص 312 ج 4.

[4] مطالب السئول في مناقب آل الرسول ص 7.

[5] صحيح بخاري؛ فتح الباري عسقلاني ص 59 و 58 ج 3.

[6] لواعج الاشجان ص 14.

[7] عقد اللال في مناقب الآل تأليف احمد بن سليمان بن علي بحراني به نقل الحسين ص 63.

[8] ناسخ التواريخ ج 6.

[9] عيون الاخبار ابن‏قتيبه ص 140 ج 3.

[10] الحسين ص 63 ج 1.

[11] زندگاني حسين بن علي ص 136 ج 1.