بازگشت

حسين و اثر عبادت






اي ز يزدان به سرت افسر شاهنشاهي

حاصل بندگيت منصب صاحب جاهي






پادشاهان به گدائي همه به خاك درت

از سر افكنده به خاك افسر شاهنشاهي



تا برآورد سرت بانگ انا الحق ز درخت

داد ما را سرت از سر خدا آگاهي



ايزد از بهر بقا خواست فناي تو حسين

وين جلالت به تو بخشيد ز دولت خواهي



بنده را تا نشود در ره معبود فنا

نگذارند به سر تاج ولي اللهي



نه همين نار غمت جان بني آدم سوخت

دود اين شعله بلند است به ماه از ماهي



بر سنان برد بلندي سرت از عرش و سنان

زين بلندي نشد آگه ز نظر كوتاهي



زان سرت بر سر ني تافت در اين ظلمت دهر

تا جهاني برهند از خطر گمراهي



منصب فقر بر اين در همه فخر است «فؤاد»

شاه شاهاني اگر بنده ي اين درگاهي