بازگشت

حسين و حج خانه خدا


«و لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا»

مورد اتفاق مورخين است كه حضرت حسين «عليه السلام» 25 (بيست و پنج) سفر پياده از مدينه به مكه براي حج رفته است، يعني در مدت عمر كه بيشتر سنوات آخر زندگي آن حضرت بوده، 25 بار به حج خانه ي خدا رفته است.

ابوعمر بن عبدالبر قرطبي از مصعب بن زبير روايت مي كند كه حسين بن علي «عليه السلام» 25 مرتبه پياده حج خانه ي خدا كرد. [1] ابن عساكر مي نويسد: حسين بن علي 25 بار پياده به حج رفت كه بسياري از بني هاشم و اصحاب ملازم او بودند.


ابن جوزي و ابن اثير و ابن سعد نيز همه اين روايت را نقل كرده اند. [2] .

ابن كثير اضافه مي كند كه: حسين بارها به قصد عمره به مكه آمد و يكي سفر آخر او بوده كه روز هشتم ذي حجه كه همه براي حج وارد مكه مي شدند، حسين «عليه السلام» طواف خانه ي خدا كرد و سعي بين صفا و مروه نمود و تقصير كرد، و محل شد و طواف كعبه كرد و به مني رفت و از آنجا به طرف عراق حركت نمود.

و در مكه حسين بن علي «عليه السلام» توانست با مردم مسلمان سرزمينهاي اسلامي تماس حاصل كند و حقايقي از دين را برساند. و به نظر نويسنده توجه شديد و علاقه ي وافر حسين «عليه السلام» به حج و عمره و آمدن به مكه براي اين بوده كه مسلمين به مكه رفت و آمد بسيار داشتند و لذا حسين «عليه السلام» براي ملاقات آنها و رساندن حقايق امر در رفتار ناهنجار معاويه و بني اميه بيشتر به مكه مي رفت، و اولين خطبه ي قيام خود را در مكه خوانده و آنجا بود كه به مسلمين جهان اعلان عدم بيعت خود را به يزيد رسانيد و آنها را به يك حقيقت مؤثر و با اثري متوجه كرد، و براي آن از مكه قيام نمود تا دين خدا و شريعت جدش را زنده نمايد.



اين نماز آمد چو انساني تمام

جسم و روحي باشد آن را اي همام



معني راز و نياز و صورتي

نيستي دارد نماز و هيئتي



صورتش قشر است و معني همچو مغز

هيئتش نغز است و نيت نغز نغز






آن عمل چون جسم و نيت همچو روح

اين عمل چون فلك و نيت همچو نوح



اين عمل جام است و نيت همچو جم

اين عمل ناي است و نيت همچو دم



مصطفي گر گوهر اسرار سفت

«انما الاعمال بالنيات» گفت



گر نداني جسم و جان اين نماز

باز كن گوشي كه فهمد علم راز



جسم وي آن فعلهاي با نظام

ركعت و سجده قعودات و قيام



وان مفادات قرين با هر يكي

وان جبايرگاه سهوي گه شكي



چيست داني روح وي او با طهور

آن حضور است آن حضور است آن حضور



اين نمازت جسم و جانانش حضور

اين نمازت حسن و انسانش حضور



اين نمازت خدمت آب و گل است

وان حضورت طاعت جان و دل است



اين حضورت را دو ركن است اي پسر

ذكر ركني فكر آن ركن دگر



اين حضور تو چو مرغ اي مقتدي

ذكر و فكر او را چو دو بال قوي






مر تو را در سينه مي باشد دلي

صاف از هر غش و پاك از هر غلي



مر دلت را چشم و گوشي مي بود

چشم غيبي گوش هوشي مي بود



هم زبان هم نطق از غيبش بود

هم قلم هم نقش لا ريبش بود



چون زبان دل به نام پاك حق

گشت خوش ناطق به نظمي با نسق



گوش دل نطق زبان دل شنيد

اسم مشهد شد مسمي شد شهيد



نام اين گونه شهود و اين حضور

ذكر آمد نزد اصحاب صدور



چو يد الله خامه ي غيبي فراشت

نقش حق بر صفحه ي دل خوش نگاشت



چشم دل آن نقش رباني بديد

مشهد آمد صورت و معني شهيد



نام اين گونه حضور اندر غيوب

فكر آمد نزد ارباب قلوب



اسم ناطق جلوه گر شد چون به دل

گشت دل ناطق به ذكر متصل



چون تجلي كرد اسم آن سميع

سامع آمد دل به مسموع رفيع






لاجرم ذكر دلي كو صادق است

جلوه السامع الناطق است



المصدر چون تجلي ساز كرد

كلك حق صد ديگري آغاز كرد



نقش حق بر لوح دل شد منتقش

گشت دل را زان نفس غيبي منتعش



چون تجلي كرد اسم البصير

گشت دل بينا به آن نقش منير



لاجرم فكر آمد اي مرد خبير

جلوه اي از المصدر ذالبصير



چون توئي در ذكر و در فكر مدام

مظهر اين چهار اسمي والسلام




پاورقي

[1] استيعاب ص 148 ج 1 چاپ حيدر آباد؛ تاريخ کبير ص 323 ج 4؛ تذکرة الخواص ابن‏جوزي؛ طبقات ابن‏سعد؛ البدايه و النهايه ابن‏کثير؛ اسدالغابة ابن‏اثير ص 20 ج 2؛ رياض الجنان شرف علي ص 241.

[2] الحسين ص 128 ج 1.