بازگشت

خصال و مكارم اخلاق سيدالشهداء از زبان رسالت


شيخ صدوق در «امالي» از حذيفة اليمان روايت مي كند كه: ديدم رسول خدا دست حسين را گرفته فرمود:


يا أيها الناس! هذا حسين بن علي فاعرفوه فوالذي نفسي بيده انه لفي الجنة و محبيه في الجنة و محبي محبيه في الجنة.

اي گروه مردم! اين است حسين پسر علي بن ابي طالب او را بشناسيد، قسم به خدائي كه جان من بدست او است حسين در بهشت است، دوستان حسين در بهشتند، و دوستان دوستان او نيز در بهشت خواهند بود.

مجلسي از «امالي» شيخ صدوق به روايت براء بن عازب آورده كه مي گويد: رسول خدا را ديدم حسين را در آغوش گرفته و مي فرمود:

اللهم اني أحبه فأحبه

پروردگارا! من حسين را دوست مي دارم تو نيز او را دوست دار.

در «كامل الزيارة» يعلي بن مره نقل مي كند كه: «در خدمت رسول خدا «صلي الله عليه و اله و سلم» بودم در راه كه به مهماني مي رفتم، حسين رسيد، پيغمبر دستها گشود و او را در بغل گرفت، دست زير ذقن او برد خندان خندان لبهاي حسين را مي بوسيد و فرمود:

حسين مني و أنا من حسين، أحب الله من أحب حسينا، حسين سبط من الأسباط.

علامه ي مجلسي از ام سلمه روايت مي كند كه: يك روز ديدم پيغمبر، حسين «عليه السلام» را در حله اي پوشانيد كه من نديده بودم. عرض كردم: يا رسول الله! اين حله چيست؟ فرمود: اين جامه ي بهشتي است كه براي حسين آورده اند، من اكنون به او مي پوشانم و او را دوست دارم، امروز روز زينت او است.

سلمان فارسي روايت مي كند كه: ديدم حسين در دامان پيغمبر «صلي الله عليه و اله و سلم» بود و مي فرمود:

أنت السيد ابن السيد أبوالسادات، أنت الامام ابن الامام أبوالائمة، أنت الحجة ابن الحجة أبوالحجج، تسعة من صلبك و تاسعهم قائمهم.


تو سيد فرزند سيدي و پدر ساداتي، تو امام فرزند امام و پدر ائمه هستي، تو حجت فرزند حجت و پدر حجج خدائي، نه تن از نسل تو حجت خدا هستند و نهمين آنها قائم ايشان است.

در «مناقب» از حضرت امام رضا «عليه السلام» روايت است كه فرمود: جدم فرمودند:

قال رسول الله «صلي الله عليه و اله و سلم» من أحب أن ينظر الي أحب أهل الأرض الي أهل السماء فلينظر الي الحسين.

هر كس ميل دارد محبوبترين اهل زمين را ببيند، به حسين بنگرد.

ابوهريره روايت مي كند كه: پيغمبر «صلي الله عليه و اله و سلم» فرمود:

اللهم اني أحبه فأحبه و أحب من يحبه، ثلاثا، يعني الحسين.

نظاير اين احاديث در فضيلت حسين و اهميت مقام او و ميزان علقه ي پيغمبر به حسين و سفارش او و اخبار شهادت او، از علماي سنت و جماعت و از موثقين محدثين و مورخين در كتب معتبر فراوان است. [1] .

در تفسير فرات محمد فزاري از حضرت ابي عبدالله روايت كرده كه: روزي حضرت صديقه ي طاهره «سلام الله عليها» فرزندش حسين «عليه السلام» را در آغوش داشت، پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» وارد شد، او را گرفت بوسيد و چند بار بگفت:

لعن الله قاتلك و لعن الله سالبك، و أهلك الله المتوازرين عليك و حكم الله بيني و بين من أعان عليك.


زهرا «سلام الله عليها» گفت: پدرجان! با كي هستي؟ فرمود: با آنها كه اين فرزند را خواهند كشت، عرض كرد: كجا؟ فرمود:

موضع يقال له كربلا، و هي دار كرب و بلا علينا و علي الأمة. [2] .

صاحب «در النظيم» نوشته كه: روزي پيغمبر حسين «عليه السلام» را گرفت و مي بوسيد و مي فرمود: «ما لي و ليزيد لا بارك الله فيه، اللهم العن يزيدا».

در «مناقب» مي نويسد: روز قيامت پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» با دشمنان حسين خصومت كند و دادخواهي نمايد، و فاطمه پيراهن حسين به دست گرفته از خداوند داوري خواهد.

قال النبي: بيني و بين قاتل الحسين «عليه السلام» خصوما يوم القيامة، آخذ ساق العرش بيدي و يأخذ علي بحجزتي و تأخذ فاطمة بحجزة علي و معها قميص الحسين فأقول: يا رب! أنصفني في قتلة الحسين. [3] .

شيخ مفيد در «ارشاد» مي نويسد:

روت أم سلمه رضي الله عنها قالت: بينا رسول الله ذات يوم جالس و الحسين جالس في حجره اذ هملت علينا بالدموع، فقلت: يا رسول الله! مالي أراك تبكي جعلت فداك؟ فقال: جائني جبرئيل فعزاني بابني الحسين و أخبرني ان طائفة من أمتي تقتله لا أنالهم الله شفاعتي.

ام سلمه گويد: خاتم النبين نشسته بود، و حسين در دامان او بود كه ناگهان چشمانش پر از اشك شد عرض كردم: قربانت چه شد گريان شدي؟ فرمود: جبرئيل مرا به شهادت حسينم خبر داد كه قومي او را خواهند


كشت و از شفاعت من محروم خواهند بود.

ابن حجر در «صواعق» و اربلي در «كشف الغمه» و ابن صباغ در «فصول المهمه» اين حديث را با جزئي اختلاف نقل كرده اند.

عايشه روايت مي كند كه: پيغمبر «صلي الله عليه و اله و سلم» شبي خوابيد، و هنوز به خواب نرفته صداي گريه او بلند شد.

فقالت عايشة: ما يبكيك يا رسول الله بأبي أنت و أمي؟ قال: يبكيني ان جبرئيل أتاني فقال: ابسط يدك يا محمد فان هذه تربة من تلال يقتل بها ابنك، يقته رجل من أمتك.

و باز عايشه روايت مي كند كه: روزي پيغمبر مي گريست و مي گفت:

من ذا من أمتي، من ذا من أمتي، من ذا من أمتي، من يقتل حسينا من بعدي. [4] .



چون گشت عيان در انجمن خواب حسين

خون ريخت ز چشم جمله احباب حسين



گردون بدريد جيب و اختر بگريست

از آه و فغان آل و اصحاب حسين



اي معشر انبياء هوادار حسين

و اي زمره ي اصفياء مددكار حسين



در آتش خشم ايزدي سوخته كيست

هر كس كه نمود قصد آزار حسين





پاورقي

[1] براي اطلاع بيشتر به کتاب بحارالانوار مجلسي ج 10؛ تذکرة الخواص ابن‏جوزي؛ مناقب ابن‏شهرآشوب و کافي و فصول المهمه‏ي ابن‏صباغ مالکي و ناسخ التواريخ و روضة الصفا و حبيب السير مراجعه فرمائيد.

[2] ناسخ ص 38 ج 60؛ قمقام ص 92.

[3] مناقب ابن‏شهرآشوب ج 1.

[4] کشف الغمه ص 176؛ لهوف سيد ابن‏طاووس ص 16.