بازگشت

حسين و فدايي شدن ابراهيم


در ترجمه ي المستقصي نقل كرده اند كه: پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» امام حسين را بر زانوي راست و ابراهيم فرزند خود را بر زانوي چپ نشانيده بود كه جبرئيل نازل شد گفت: خدايت سلام مي رساند مي فرمايد: اين دو فرزند را براي تو جمع نخواهد كرد و يكي را از تو باز خواهد گرفت، اينك بينديش و هركدام خواهي اختيار كن.

پيغمبر اكرم «صلي الله عليه و آله و سلم» بر چهره ي حسين و ابراهيم نگريست و فرمود: اگر حسين وفات كند، از مفارقت او دل من و دل علي و دل فاطمه هر سه خواهد سوخت. ولي اگر ابراهيم وفات يافت، اكثر الم و حزن نصيب من خواهد شد و انتقال ابراهيم را قبول نمود و او را فداي حسين كرد و پس از سه روز، ابراهيم مريض شد و وفات يافت.

و از آن پس هرگاه حسين نزد رسول خدا مي آمد او را مي بوسيد و مي فرمود: «أهلا و مرحبا بمن فديته بابني ابراهيم». [1] .

شيخ شهيد در كتاب «الذكري» مي نويسد: مشهور و متواتر است كه آفتاب روز عاشورا حين شهادت حسين گرفت، و كواكب تيره شد و روز سياه شد.

و بيهقي روايت كرده كه: روز مرگ ابراهيم آفتاب گرفت.

و پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» فرمود: آفتاب و ماه براي كسي خسوف نمي كند.

و زبير بن بكار در كتاب «انساب» همين را روايت كرده.


و اخبار حاكي است كه روز ظهور مهدي آل محمد منتقم حقيقي در نصف اول روز در ماه رمضان كسوف خواهد شد. [2] .

عن أبي عبدالله «عليه السلام» قال: بينا رسول الله «صلي الله عليه و آله و سلم» في منزل فاطمة و الحسين في حجره اذ بكي و خر ساجدا ثم قال: يا فاطمة يا بنت محمد! ان العلي الأعلي تراء الي في بيتك هذا ساعتي هذه في أحسن صورة و أهيأ هيئة و قال لي: يا محمد! أتحب الحسين؟ فقلت: نعم قرة عيني و ريحانتي و ثمرة فؤادي و جلدة ما بين عيني، فقال لي: يا محمد! - و وضع يده علي رأس الحسين - بورك من مولود عليه بركاتي و صلواتي و رحمتي و رضواني. و لعنتي و سخطي و عذاب و خزيي و نكالي علي من قتله و ناصبه و ناواه و نازعه، أما انه سيدالشهداء من الأولين و الآخرين في الدنيا و الآخرة و سيد شباب أهل الجنة من الخلق أجمعين و أبوه أفضل منه و خير فاقرءه السلام و بشره بأنه راية الهدي و منار أوليائي و حفيظي و شهيدي علي خلقي و خازن علمي و حجتي علي أهل السماوات و الأرضين و الثقلين الجن و الانس. [3] .

از حضرت صادق «عليه السلام» روايت است كه فرمود: پيغمبر در خانه فاطمه بود و حسين در دامنش بود، ناگهان گريان شد و سجده ي شكر نمود فرمود: اي فاطمه! بدرستي كه خداي عالي اعلا مي بيند مرا كه در اين ساعت در خانه ي تو هستم و فرشته اي بر بهترين صورت فرستاد گفت: يا محمد! آيا حسين را دوست داري؟ گفتم: آري، او نور ديدگان من و ميوه ي دل من و


پاره ي جگر من است، گفت: يا محمد! و در آنحال دست روي سر حسين نهاد گفت: خداوند بر تو اين مولود را مبارك گردانيد و بر او صلوات و رحمت و بهشت من ارزاني باد.

و لعنت و سخط و عذاب و نكال من بر كسي بود كه او را مي كشد و با او به خصومت برمي خورد و نزاع مي نمايد، چه او سيدشهدا از اولين و آخرين است در دنيا و آخرت و سيد شباب اهل بهشت است، و پدرش افضل از اوست. سلام ما را به او برسان و بشارت ده كه او مشعلدار و پرچم دار هدايت است، او پناه و ملجأ و حافظ دين من و شهيد بر خلق من و خزانه دار علم من و حجت من بر اهل آسمانها و زمينها و كليه ي مخلوقات از جن و انس است.



پسر مرتضي امير حسين

كه چنوئي نبود در كونين



منبت عز نباهت شرفش

حشمت دين نزاهت لطفش



مشرب دين اصالت نسبش

منصب دين نزاهت ادبش



اصل او در زمين عليين

فرع او اندر آسمان يقين



اصل و فرعش همه وفا و عطا

عفو و خشمش همه سكون و رضا



خلق او همچو خلق پاك پدر

خلق او همچو خلق پيغمبر



پيش چشمش حقير بد دنيا

نزد عقلش وجيه بد عقبي



همت او وراي قبه ي عرش

نام او گستريده در همه فرش



مصطفي مرو را كشيده به دوش

مرتضي پروريده در آغوش



بر رخش انس يافته زهرا

كرده بر جانش سال و ماه دعا



بار داند همي بصيرت او

شجره هر كسي ز سيرت او



هم تقي اصل و هم نقي فرع است

هم زكي تخم و هم بهي زرع است






نبوي جوهري ز بحر جلال

يافته از كمال صدق جمال



به سر و روي و سينه در ديدار

راست مانند احمد مختار



دري از بحر مصطفي بوده

هدفش پشت مرتضي بوده



اصل او از براي مختصي

بود جان نبي و صلب وصي



او ز حيدر چو خاتم از جمشيد

او ز احمد چو نور از خورشيد



آن مثال نبي و عالم زين

وارث مصطفي امير حسين



كرده چون مصطفي به اصل كرم

شرف و عرق و خلق هر سه به هم



عشق او اولي است بي آخر

راز او باطني است بي ظاهر



باد بر دوستان او رحمت

باد بر دشمنان او لعنت



(حكيم سنائي)


پاورقي

[1] ترجمه‏ي المستقصي به نقل حبيب السير ص 14.

[2] نفس المهموم ص 264.

[3] بحار؛ کامل الزياره.