بازگشت

حسين و صورت و سيرت


اگر خوانندگان نگارشات ما را حمل بر مبالغه نكنند، مي گوئيم كه: حسين «عليه السلام» در تمام شئون حياتش شگفت انگيز بود، در دوران حمل با مادر سخن مي گفت، در تولد و نشو و نمايش حيرت انگيز بود، در دوران شباب و كمال شگفت انگيز بود، در صفات و ملكات بي نظير بود، در هفت ماه آخر عمر هم كاري كرد كه چشم روزگار پس از سيزده قرن حيران اراده ي آهنين اوست. به قدري كتب در مناقب امام حسين «عليه السلام» نوشته اند كه حد و حصر ندارد، به راستي شايد به ميليون برسد، زيرا در 14 قرن همه ي مسلمانان كه در هر عصر كمتر از پانصد ميليون نبوده اند، نسبت به اين شخصيت بزرگ و دانشمند ديني كه ابقاي اسلام بر فداكاري او استوار شد قلم فرسائي كردند، و كتبي كه


درباره ي شهادت و زندگي آن حضرت نوشته شده غيرقابل احصاء و شماره است.

مناقب حسين «عليه السلام» قسمتي مشترك بين اهل كساء (پنج تن)، قسمتي در ضمن مقام ولايت، قسمتي در خلال احاديث نبوي درباره ي بزرگترين جوانان اهل بهشت «الحسن و الحسين سيدا شباب أهل الجنة»، «الحسن و الحسين امامان قاما أو قعدا» و «الحسن و الحسين ريحانتان». مشترك بين سبط اكبر و سبط اصغر است. يك قسمت فضائل مخصوص حسين است كه ممتاز به شهادت او است و در زير گنبد كبود شخصيتي به عظمت و مقام شهادت او نيامده و نخواهد آمد، او كاري كرد كه به راستي عقل مات است. حضرت حسين «عليه السلام» در صورت و سيرت بين جمال و كمال جدش و پدرش و مادرش و خاندان بني هاشم جمع كرده، وارث تمام سجاياي قريش و بني هاشم گرديده است.

ابن كثير شامي مي نويسد: حسن از سر تا به سينه شبيه پيغمبر «صلي الله عليه و اله و سلم» بود، و حسين از سينه تا قدم. زبير بن بكار روايت كرده كه: جسد حسين شباهت تام به جسد رسول خدا داشت. و ابن سيرين نقل كرده از انس كه گفت: نزد ابن زياد بودم كه سر حسين «عليه السلام» را آوردند، با چوب دستي خود، بر بيني حسين مي زد و مي گفت: «ما رأيت مثل هذا حسنا» پس من گفتم شبيه ترين مردم به رسول خدا «صلي الله عليه و اله و سلم» حسين است.

سفيان گويد: به ابن زياد گفتم: حسين را ديدم كه موي سر و ريشش سياه بوده،نمي دانم حنا بسته بود يا طبيعي بود، بسيار شباهت به رسول خدا داشت. ابن جريح گويد: حسين را ديدم كه موي سر و صورتش بسيار سياه و كاملا شبيه به جدش رسول خدا «صلي الله عليه و آله و سلم» بوده. [1] .


خواندمير از «شواهد النبوة» نقل مي كند كه: امام حسين «عليه السلام» صورتي زيبا و جمالي منور داشت كه چون در خانه ي تاريك مي نشست از سفيدي رخسار مباركش محيط اطراف او روشن مي شد و همه مي دانستند امام سوم است. [2] .

درباره ي او اشعار عربي و فارسي بسيار گفته اند:



شبيهك بدر الليل بل أنت أنور

و خدك ورد بل من الورد أزهر



فنصفك ياقوت و ثلثك جوهر

و خمسك من مسك و سدسك عنبر



فما ولدت حواء من صلب آدم

و لا في جنان الخلد مثلك آخر



فيا زينة الدنيا و يا غاية المني

فمن ذالذي عن حسن وجهك يصبر



اي گشته فلك منور از رأي حسين

افتاده ملك چو سايه در پاي حسين



شد رنگ قمر عارض زيباي حسين

طوبي خجل از قامت رعناي حسين



حسين است آنكه فردا باغ رضوان

ز شمع عارضش گردد فروزان



بهشت از نور روي او شود پر

روا باشد شهيدان را تفاخر



نهال باغ عليين بهار مرغزار دين

نسيم روضه ي يس شميم دوحه ي طه



سحاب عدل را ژاله رياض شرع را لاله

خرد بر چهر او واله روان از مهر او شيدا



رخش مهري فروزنده لبش ياقوتي ارزنده

از آن جان خرد زنده از اين نطق سخن گويا






ز جودش قطره ي قلزم ز رويش پرتوي انجم

جنابش قبله ي مردم روانش كعبه ي دلها



بهشت از خلق او بوئي محيط از جود او جوئي

به جنب حشمتش گوئي گرايان گنبد مينا



ستاره گوي ميدانش هلال عيد چوگانش

ز نعل سم يك رانش غباري توده ي غبرا



قمر رنگي ز رخسارش شكر طعمي ز گفتارش

بشر را مهر ديدارش نهان چون روح در اعضا



زمين آثاري از حزمش فلك معشاري از عزمش

اجل در پهنه ي وزنش ندارد دم زدن يارا



خرد طفل دبستانش قمر شمع شبستانش

به مهر چهر رخشانش ملك حيران تر از حربا



نظام عالم اكبر قوام شرع پيغمبر

فروغ ديده ي حيدر سرور سينه ي زهرا



(قاآني)


پاورقي

[1] البدايه و النهايه ص 150 ج 8.

[2] حبيب السير خواندمير ص 15 ج 2.