بازگشت

رضاع حسين


ابن شهرآشوب مي نويسد: پس از تولد حسين، فاطمه مريضه شد و رسول خدا «صلي الله عليه و اله و سلم» دايه اي خواست، كسي را نيافتند تا خودش انگشت به دهان حسين نهاد و سير مي شد. تا چهل شبانه روز حسين از انگشت پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» تغذيه مي كرد تا گوشت و پوست و استخوانش از وجود پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» نشو و نما يافت.

در هر حال اگر مرضعه خواسته باشند يا نباشند، مسلم مورد اتفاق است كه حسين «عليه السلام» از پستان احدي شير نخورد مگر آنكه از انگشت و زبان پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» تغذيه كرد تا بزرگ شد. و كليني مي نويسد: حتي از پستان فاطمه هم شير نخورد. سيد بحرالعلوم گفته است:



ذادوا عن الماء ظمآنا مراضعه

من جده المصطفي الساقي أصابعه



يعطيه ابهامه آنا و آونة

لسانه فاستوت منه طبايعه



لله مرتضع لم يرتضع أبدا

من ثدي أنثي و من طه مراضعه



غرس سقاه رسول الله من يده

و طاب من بعد طيب الأصل فارعه



يعني تشنه اي را از آب بازداشتند كه شير خوردنش از جدش پيغمبر خدا «صلي الله عليه و آله و سلم» بود.

رسول الله از انگشتان خود به او مي نوشانيد، گاهي انگشت ابهام خود را


در دهان او مي گذاشت و گاهي زبانش را. بنابراين طبع و اخلاقش ميراث جدش بود.

چه اندازه بزرگوار است شيرخواري كه ابدا از پستان زني شير نخورده و شير خوردنش از طه يعني از شخص پيغمبر «صلي الله عليه و اله و سلم» بود.

حسين نهالي بود كه پيغمبر خدا «صلي الله عليه و اله و سلم» به دست خويش غرس كرد و آبياري نمود، و چون اصلش پاكيزه بود فرعش نيكوتر گرديد.

پيغمبر «صلي الله عليه و اله و سلم» مي خواست نسل او و امامت از ذريه ي حسين باقي بماند. و حسين «عليه السلام» در ابقاء تعليمات عاليه اسلام نقش مهمي را ايفاء نمود، و لذا هر چه از امور اسرار عالم غيب در دل بزرگوارش جا گرفته بود، اول به جسم و بدن مولودش تزريق كرد و سپس يكجا به روان كودك خود آموخت و او را چنين پرورش داد كه طراوت خردسالي و تازگي ولادت را با پيكر سالخوردگي و حقيقت معنوي به هم آمخيت. و آنچه دست قدرت الهي در صفحه ي دل حبيبش نگارش داده بود. پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» در مقابل لوح خاطر حسين كه همچون دوربين عكاسي بود قرار داد و منعكس ساخت.

آنچه حسين «عليه السلام» از زبان و انگشت و نگاههاي عاطفه آميز جدش گرفت ماند كوه وقار، همه را نگاه داشت تا به موقع همچون كوه آتشفشان بر خود مي جوشيد و مي خروشيد و لؤلؤ و مرجان بيرون مي داد، و جواهر و معادن و عناصر عاليه ي دروني را به معرض نمايش مردم جهان گذاشت و تحولي در عالم به وجود آورد كه صفحه ي روزگار و تاريخ عالم بشريت مثل و مانندي براي آن نديده است.