بازگشت

مولوديه حسين






جهان ز خرمي امشب بهشت روح افزاست

به هر كجا كه روي خيمه ي طرب برپاست



ز چهره ي فلك امشب چون در جبين زمين

نشان شادي و آثار خرمي پيداست



شبي كه در صف ساغركشان بزم فلك

چو زهره باده كش و مشتري قدح پيماست






چه نور كرده تجلي كه دسته دسته ملك

روان به عالم سفلي ز عالم بالاست



مگر جمال خدا گشته جلوه گر كه امشب

حريم فاطمه غرق فروغ نور و ضياست



ز من مپرس كه اين حسن دلبري از كيست

ز من مپرس فلك را بساط بزم چراست



بهوش باش در امشب كه ساكنان فلك

ندا كنند كه ميلاد سيد شهداست



رسيد مژده ي رحمت كه در سراي علي (ع)

قدم نهاد عزيزي كه مادرش زهراست



طلوع كرده ز اوج سپهر خورشيدي

كه چهره ي فلك از حسن عارضش زيباست



شهي كه منبع فيض است و خاندان كرم

شهي كه مظهر فيض و كمال و جود و عطاست



شهي كه منشي ديوان اوست كلك قدر

شهي كه در كف فرمان او زمام قضاست



گرت چو خضر بود آرزوي عمر ابد

ببوس خاك درش را كه به ز آب بقاست



مهي كه نور جمالش چراغ اهل طريق

شهي كه كاخ جلالش پناه اهل صفاست



به سيرت او چه يكي آفتاب بزم افروز

به صورت او چو يكي ماه انجمن آراست






چه صورتي كه مصور در اوست صورت حق

چه سيرتي كه مجسم در او صفات خداست



شده است جلوه گر امشب خجسته مولودي

كه ذاتش آينه ي ذات قادر يكتاست



چه لاله اي كه از او دشت عشق شد رنگين

چه لاله اي كه فروزنده شمع بزم وفاست



طليعه اي كه منور ز نور عارض او

گهي حريم و گهي دير راهب و ترساست



دري كه زيور فرش است و گوشواره ي عرش

گلي كه زينت دوش رسول هر دو سراست



بلند مرتبه شاهي كه بر فراز سپهر

لواي سلطنت او هميشه پابر جاست



چنان نهاده به راه رضاي دوست قدم

كه گر رود سر و جانش به راه دوست رضاست



فلك به پيش سپهر جلال رفعت او

چو قطره ايست كه اندر مقابل درياست



كسي كه راه تو پويد نصيب او شاديست

دلي كه مهر تو جويد ز بند غصه رهاست



هواي كوي تو همچون بهار جان پرور

صفاي خاك تو همچون بهشت روح افزاست



هر آن كلام به مدح تو آورم نيكوست

هر آن سخن كه به وصف تو پرورم شيواست






ز آستان تو بيرون چسان رود امروز

كسي كه چشم اميدش به رحمت فرداست



(اثر دكتر قاسم رسا)