بازگشت

سبب تأليف


حوالي سال 1350 قمري بود كه رستاخيز عاشورا مرا بر آن داشت تا در اطراف اين نهضت ملي تاريخي بنويسم، و علل و اسباب پيدايش اين جنبش ديني را بيان كنم. چندي نگذشت كتاب «عاشورا چه روزي است؟» براي چاپ حاضر شد و چون دوراني بود كه مجالس عزاداري و محافل حسيني بسيار محدود بلكه ممنوع بود، كسي را ياراي آن نبود تا علنا تشكيل مجالس مجد و عظمت حسيني را بدهد، بلكه خانه ها را مورد بازديد قرار مي دادند تا مبادا واعظي و مستمعي در اطرف مناقب و جريان تاريخ كربلا سخني بگويد يا بشنود. با همه ي مشكلات آن روز كه هنوز مردم فراموش نكرده اند كتاب «عاشورا چه روزي است؟» در وزارت فرهنگ دوره ي پهلوي موافقت شد كه چاپ شود، و اين موفقيت جز از نظر عنايت صاحب ترجمه


نبود. اين كتاب به شهادت صدها نامه و تشويق كه در اطراف آن واصل شد، بحمدالله موجب ارشاد و هدايت و موجب تشكيل محافل تعزيه داري و مجالس مناقب و فضايل حسيني «عليه السلام» گرديد، و چنانچه برخي از علماي اعلام و دانشمندان محقق مشهور اهل منبر كتبا و شفاها اظهار كردند كه كتاب «عاشورا چه روزي است؟» موجد صدها محافل پنهاني شد كه تا يكجا آنها را به تشكيل مجالس بزرگ مجد و عظمت حسيني رهبري نمود.

«عاشورا چه روزي است؟» در سرتاسر كشور در ميان افكار عمومي جاي خود را باز كرد و مردم را مهياي يك نهضت عميقي نمود تا به فاصله ي كوتاهي ورق برگشت، و دولت وقت در مسير جنگ جهاني قرار گرفت و مردم هم كه مستعد تلافي گذشته بودند، مجالس بزرگي از مجد و عظمت حسيني تشكيل دادند، و سپاس خداي را كه از اين جنبش ديني «كتاب عاشورا چه روزي است؟» را سهمي به سزا بود، و توفيقي حاصل كرد مخصوصا در مشهد مقدس، به رهبري آيت الله كفائي و مرحوم علامه حاج شيخ مهدي واعظ خراساني و حجةالاسلام شاه چراغي، اين محافل ايجاد و بزرگ مي شد.

20 سال از چاپ (عاشورا چه روزي است؟» مي گذرد، در اين مدت بسياري از فضلاي اهل منبر نويسنده را تشويق فرمودند كه مقتلي فارسي بنويسم، تا مرجع ارباب فن باشد، و نكات دقيق و لطايف سخناني كه در اين مورد ناگفته مانده و تاكنون كتب مراجع آن در دسترس همه كس نبوده، و اكثر اين طبقه از بحث و فحص و به دست آوردن كتب و منابع تاريخي، محروم و فعاليتي در اين باره نداشته، و يا برخي از استفاده ي حساسترين نكات تاريخ عاجز بودند، حقايق ناگفته مي ماند و يا كتمان از بيان آن مي شد، آن


افراد دانشمندي هم كه اهل مطالعه و تحقيق و كتاب شناسي بودند، فرصت يا محيط به آنها آنقدر اجازه نمي داد كه مطالب را به گوش عموم برسانند، و قهرا به سبب تنگي فسحت ميدان سخن، حقايق ناگفته مي ماند، و لذا بر آن شدم كه اوامر دوستان را به حكم بيان حضرت سيدالشهداء «عليه السلام» كه فرمود: «حوائج الناس اليكم نعمة فاغتنموها و لا تملوا نعم الله» امتثال نمايم و 57 سال زندگي حضرت ابي عبدالله «عليه السلام» را تا آنجا كه ميسر است با يك مقدمه اي كه تشحيذ افكار خوانندگان را بنمايد بنويسم، و به جريان تاريخ 7 ماهه ي آخر عمر آن حضرت پرداخته، و جزئيات روزمره ي زندگي امام شهيد را بيان كنم.

اميد است اين خدمات ناقابل در پيشگاه حضرت حق مورد قبول افتد و به نويسنده و خواننده و عمل كننده، اجز جزيل عنايت فرمايد.