بازگشت

كيفيت كشته شدن عمر بن سعد


در «اخبار الطوال دينوري» آمده است: به مختار خبر رسيده كه شبث بن ربعي، عمرو بن حجاج، محمد بن اشعث، عمر بن سعد و جماعتي از اشراف كوفه در حال فرار به سمت بصره هستند. مختار هم يكي از خواص خود به نام «ابوالقلوص شبامي» را با عده اي سوار به طلب آنان فرستاد و در نزديكي مزار به آنان رسيد. اشراف با ابوالقلوص مشغول جنگ شدند و پس از ساعتي درگيري، عمر بن سعد اسير و سايرين متواري شدند. وقتي عمر بن سعد را نزد مختار آوردند، مختار گفت: سپاس خداوند را كه مرا بر تو قدرت داد! به خدا سوگند، دل هاي آل محمد را به كشتن تو شاد مي سازم! اي كيسان، بزن گردن او را و سر او را به مدينه نزد محمد بن حنفيه روانه كن [1] .

طبري قصه كشته شدن عمر بن سعد را به نحو ديگري نقل نموده است. او مي گويد: مختار در اول امر با دشمنان خوش رفتاري مي نمود. از اين رو به عمر بن سعد امان داده بود [2] روزي محمد بن حنفيه گفت: مختار مي گويد شيعه ماست در حالي كه كشندگان حسين عليه السلام روي يك تخت با او مي نشينند! وقتي اين خبر به مختار رسيد، دستور داد عمر بن سعد و پسر او را كشتند و سر آن دو را نزد محمد بن حنفيه فرستاد. [3] .

و مي گويد: مختار «كيسان، ابوعمره» را مأمور كرد تا برود و سر ابن سعد را بياورد. او رفت و عمر بن سعد را كشت و سر او را نزد مختار بر زمين افكند. پسر عمر سعد «حفص» حاضر بود. مختار به او گفت: او را مي شناسي؟ حفص گفت: بلي و پس از او خيري در زندگاني نيست! مختار گفت: راست گفتي. تو هم پس از او


نخواهي ماند! پس به فرمان او پسر عمر بن سعد را نيز كشتند. [4] .

در اصل اين مطلب كه مختار عمر بن سعد را كشته اختلافي نيست، ولي اختلاف در اين جاست كه آيا پس از رفاقت با او و اعتراض محمد بن حنفيه در همان كوفه او را كشت، يا آن كه در حال فرار، او را اسير كردند و آوردند و به فرمان او كشتند.

نقل طبري موافق دلخواه دشمنان است كه مي گويند مختار كذاب بوده و ناصر آل محمد نبوده و با دشمنان آنان دوستي و رفاقت مي كرده است تا آن كه محمد بن حنفيه بر او ايراد نمود كه اگر مختار واقعا ناصر آل محمد و طالب ثار حسين است، چگونه به قاتل او ابن سعد امان مي دهد؟! اما نقل دينوري با اعتبار موافق و مساعد است، زيرا كسي كه در برابر آل اميه و آل زبير از شيعيان سپاهي جمع مي كند، اگر براستي ناصر آل محمد نباشد براي سياست هم كه شده بايد ابن سعد را زودتر از ساير قاتلان بكشد، نه آن كه به او امان دهد و روي تخت نزد خود بنشاند. اين عمل با اعتبار مساعد نيست و مختار هم چنين اشتباه سياسي بزرگي نمي نمايد خصوصا آن كه عمر بن سعد داراي وجاهت عامه و قوم و عشيره اي در كوفه نبوده كه مختار از او وحشت داشته باشد و بخواهد با او بازي كند.

كوتاه سخن، اين دو نقل مختلف از روي اشتباه نوشته نشده، بلكه يكي از آن دو مولود سياست و قطعا دروغ است و راه جمع ندارد و نقل «دينوري» مطابق با اعتبار است. پوشيده هم نماند كه اولا دينوري سال ها پيش از طبري فوت نموده و تاريخ او مقدم بر تاريخ طبري است و دوما سلاطين آل اميه و آل زبير و اهل كوفه با مختار دشمني داشته و از دروغ ساختن براي اثبات كذب او و افكندن او از وجاهت عامه كوتاهي نمي كردند.



پاورقي

[1] اخبار الطوال، ص 301.

[2] تاريخ طبري، ج 6، ص 60.

[3] همان، ص 62.

[4] همان، ص 61.