بازگشت

فرمان مختار به كشتن قاتلان امام


طبري از ابومخنف نقل مي نمايد كه اشراف خود را به بصره رساندند و مختار مهياي كشتن قاتلان حسين عليه السلام گرديد و گفت: از دين ما نيست كه كشندگان حسين را رها كنيم تا با آسودگي خاطر روي زمين راه روند و زندگاني كنند مگر آن كه به دروغ خود را ناصر آل محمد ناميده باشم، چنانكه دشمنان مرا دروغگو مي خوانند. من از خداوند در نابود كردن آنان كمك مي خواهم. حمد خداوندي را كه مرا وسيله هلاك آنان و طالب ثار و قائم به حق آل محمد قرار داد. بر خداوند است كه كشندگان آل محمد را بكشد و دشمنان آل محمد را خوار و ذليل نمايد. پس نام آنان را به من بگوييد و آنان را جستجو كنيد و به هلاكت برسانيد. [1] .

از همين نقل دانسته مي شود كه چرا شيعيان قاتلان را مي كشتند بي آن كه به مختار بگويند يا پيش از آن كه به نزد او برسانند؛ زيرا او اجازه داده بود به هلاك نمودن دشمنان و چه بسا شفيعي در نجات آنان نزد مختار به شفاعت مي پرداخت حال آن كه شيعيان جلوتر او را كشته بودند. پس خود همين امر به فرمان جناب مختار بوده و كاشف از قوت ايمان او است، نه از ضعف آن بزرگوار. و نيز از ابومخنف نقل شده كه مختار فرمان داد كه قاتلان حسين را پيدا كنيد؛ چون آشاميدن و خوردن بر من گوارا نيست تا آن كه زمين را از وجود آنان پاك كنم و شهر را از آنان


خالي نمايم. [2] .

اينكه مي گويند «الناس علي دين ملوكهم» كلامي است صحيح، زيرا پادشاه، اوامر حكومتي خود را به مردم اعلام مي كند و معمولا هيئت حاكمه مطيع اوامر و موافق با مقاصد پادشاه هستند، لذا خواسته سلطان عملي مي گردد، مگر آن كه سلطان خواسته نداشته باشد يا ضعيف الاراده باشد.

مختار مردي جدي است و كفايت مي كند در اثبات شجاعت و فعاليت و وقت شناسي او همين نكته كه بي فاميل و عشيره، بي ثروت و وراثت سلطنت، به تنهايي خود را از حبس ها بيرون كشيد و دشمنان را به خاك و خون غلتانيد و در مدت هيجده ماه بر قسمت مهمي از عراق و جزيره و كوهستان ايران و آذربايجان و ارمنيه حكومت نمود و عمال او سيل اموال را به سوي او سرازير نمودند. اين پادشاه جدي آرزو داشته كه قاتلين حسين عليه السلام را بكشد و اهل بيت را ياري نمايد و با بي دينان بجنگد و درست در وقتي كه به سلطنت رسيد آمال خود را عملي ساخت. چنين كسي با كشندگان حسين هرگز آشتي نمي كند. ابوعمره را با هزار نفر عمله مأمور نمود كه در كوفه بگردد و خانه هر كس كه از لشكر ابن زياد بوده خراب كند. شما از همين يك جمله، ويراني كوفه را مشاهده كنيد. او به حزب خويش (حسينيان) مي گويد كه خوردن و آشاميدن بر من گوارا نيست تا كشندگان حسين را نكشم. شما يقين بدانيد كه آن جماعت در جستجوي قاتلان امام كوتاهي نداشتند، بويژه كه به جاي نام آن فرد، نام يكي از همين ايرانيان در دفتر ثبت شود و عطاياي آن مقتول، مخصوص اين حزب شود. بي جهت نبود كه اشراف از كوفه فرار كردند و به اطراف پراكنده شدند.



پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 6، ص 57.

[2] همان.