بازگشت

قضاوت بين دو نقل


از اين نقل دانسته مي شود كه كساني كه رؤساي لشكر كربلا بودند از همان اول سلطنت مختار از او ترسيده و فرار نموده بودند و در زمان مخالفت اهل كوفه خود را به كوفه رساندند. پس چگونه مي توان باور كرد كه شبث بن ربعي و شمر بن ذي الجوشن و محمد بن اشعث در زمان سلطنت مختار در كوفه آزاد بوده اند و شبث، مختار را ملاقات نموده و با او آنگونه عتاب و خطاب كرده است. در آن موقع كه سليمان مي خواست توابين را به سمت جزيره براي جنگ با ابن زياد ببرد، مختار در كوفه بود. عمر بن سعد و شبث بن ربعي و يزيد بن حارث بن رويم به والي كوفه


گفتند: مختار بر شما سخت تر و ضرر او از سليمان بيشتر است. سليمان در خارج از مملكت شما مي خواهد بجنگد، ولي مختار مي خواهد در همين شهر بر شما خروج كند. پس برويد و او را پيش از وقت، اسير و در غل و زنجير كنيد. اين بود كه ناگهان دور خانه مختار را گرفتند و او را اسير كرده و زنداني نمودند [1] .

اولا: قاتلان امام حسين عليه السلام ار خروج مختار در سنه شصت و چهار بيم داشتند، لذا قصاص قبل از جنايت كردند و در زنداني كردن مختار، همين شبث و عمر بن سعد نقش داشتند. پس چگونه مي توان باور كرد كه پس از خروج و سلطنت مختار اين جماعت آزاد بودند و هيچ كس متعرض اين ها نمي شد؟!

ثانيا: مختار كه در برابر آل زبير و آل اميه مي خواهد سلطنت تشكيل بدهد و به آل پيغمبر دعوت كند، چگونه مي توان باور كرد با قاتلان امام حسين عليه السلام رفاقت كند و آنان آزادانه نزد او رفت و آمد نمايند؟ مگر همين شيعه كه به وسيله ي آنان مختار به سلطنت رسيد مختار را آزاد مي گذاشتند كه هر چه مي خواهد بكند؟ و بر حسب نقل هاي طبري دانسته مي شود كه آن جماعت بي كسب اجازه و اذن از مختار، قاتلين را مي كشتند. چنانكه در قصه قتل حكيم بن طفيل طايي اين را خواهيد دانست. اين جماعت خود را حسيني ناميده و كار آنان جستجوي قاتلان امام و كشتن آنان بود، پس چه وحشتي از شبث و پسر سعد و شمر داشتند؟

كوتاه سخن، مختار جماعتي را جمع نموده بود كه شعار آنان «يا لثارات الحسين» بود و براي همين كار از مردم بيعت گرفته بودند. او نه قاتلان را زنده مي گذاشت، نه قاتلان امام جرأت آن را داشتند كه در كوفه بمانند و نه سپاه مختار به آنان مهلت مي دادند. پس آنچه كه از نقل دينوري فهميده مي شود فرار اشراف در اول سلطنت مختار، با اعتبار موافق است.

ثالثا: از همان نقل طبري تأييد گفته دينوري مي شود، زيرا مي گويد شبث به


اشراف گفت:

«و اطعم موالينا فيئنا و اخذ عبيدنا فحرب بهم يتامانا و اراملنا». [2] .

مي گويد: موالي را شريك با ما در عطا نمود و بندگان ما را گرفت و بدين جهت، ايتام و ضعفاي ما محروم شدند. مختار اين كارها را با قاتلان امام شهيد مي كرد، نه با كسان ديگر.

شيخ «ابن نما» در رساله ي «اخد الثار» از مرزباني نقل نموده كه بندگان، آقايان خود را مي كشتند و نزد مختار مي آمدند و مختار آنان را آزاد مي نمود يا بنده ها مي رفتند و مختار را از محل زندگي ارباب خود آگاه مي نمودند و مختار ارباب را مي كشت و چه بسا بنده اي به آقاي خود مي گفت كه مرا بر دوش خود سوار كن وگرنه مختار را خبر مي كنم! آقا هم زير بار بنده مي رفت و او را بر دوش خود سوار مي كرد و آن بنده با پاي خود به سينه ي آقا مي كوفت و آقا از ترس سعايت او نزد مختار، اين خفت ها را تحمل مي نمود! [3] .

اين است معناي آن جمله ي شبث كه بندگان ما را گرفت. آري! مختار بندگان كساني را كه به كربلا رفته بودند مي گرفت و به وسيله آنان، قاتلان را مي كشت و اموال آنان را غارت مي نمود. بنابراين، چگونه شبث و شمر و عمر بن سعد در كوفه مي ماندند و آزادانه نزد مختار رفت و آمد مي كردند؟ مگر بگوييم كه آنان بندگاني نداشتند يا از موالي و عبيد مختار نمي ترسيدند يا به چشم آنان نمي آمدند.

پس از همان اعتراضي كه از شبث نقل مي نمايد، فهميده مي شود كه مختار پيش از شورش، قاتلان امام شهيد را مي كشته و بندگان آنان را آزاد مي كرده و به وسيله همان بندگان، اموال آن اربابان را غارت مي نموده، و چنين نبوده كه مختار پس از شورش اهل كوفه و غلبه بر آنان، به فكر قتل قاتلين افتاده و به سراغ آنان رفته


باشد. پس شورش اهل كوفه در اثر همين كشته شدن قاتلان امام بوده و اعتراض بر مختار كه موالي را شريك ما قرار داده و بندگان ما را آزاد كرده، همه ناشي از آن است كه او به وسيله اين جماعت، قاتلان را مي كشته و آنان را از عطا محروم مي نموده و عطاي آن را به همين جماعت مي داده است. الحق و الانصاف از اين راه نيز نمي توان بر مختار اعتراض نمود و گفت كه او پس از شورش به فكر خاتمه دادن به زندگي قاتلان افتاد. اصولا اگر تا آنوقت مختار با شبث و شمر و عمر بن سعد همكاري مي نمود چه جهتي داشت داشت كه آنان بر او شورش نمايند؟

اين جماعت، مردمان پست دنياطلبي بودند كه تابع سلطان وقت بودند؛ تا سلطنت با علي عليه السلام بود، با او بودند. چون معاويه قوي تر شد با او شدند. چون يزيد هلاك شد و آل اميه ضعيف شدند با ابن زبير شدند و چون مصعب كشته شد با عبدالملك همراه گرديدند. پس اگر مختار نيز به آنان كاري نداشت و از آنان كاري مي كشيد، آنان نيز با او همراه مي شدند و شورش نمي كردند. همين شورش اهل كوفه كاشف از اين است كه مختار با آنان همكاري نمي كرده و آنان را مي كشته است. قطعي هم هست كه مختار به غير قاتلان امام كار نداشته است. پس دانسته مي شود كه مختار از همان آغاز سلطنت مشغول ريشه كن كردن قاتلان امام بوده است «فجزاه الله خير الجزاء».


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 581-580.

[2] همان ج 6، ص 44.

[3] بحارالانوار، ج 45، ص 377.